علی اکبر همدانی (مظهر)
1 خرداد 1404

زآن که دوست می‌دارد، دوست چشم گریان را

گر شبی برافشانی، زلف عنبرافشان را 
صبح را به رشک آری، تا دَرَد گریبان را

دیدم از سر زلف و لعل نوشخند تو
در گلوی اهریمن، خاتم سلیمان را

تا گلابت افشانَد از پی خوش آمد، گل
خیز و زینت افزا شو صفحه‌ی گلستان را

گر تو با چنین قامت بر سماع برخیزی
می برآوری از گِل، پای سرو بستان را

دزد اگر متاعی را می‌بَرَد به پنهانی 
زلفت آشکارا برد از کفم دل و جان را

بس که در سر کویت، کشته از حد افزون است
کس نمی‌گذارد فرق، از عدو محبان را

گر تو با چنین قامت، پا نهی به گلزاری
در گلو گره سازی، صوت عندلیبان را

وای بر مسلمانان، گر به یک نظر بیند
چشم مست جادویت، کافر و مسلمان را

زهر هجر کاری شد، وصل اگر که تریاق است
مرهم از نظر باید، زخم تیر و مژگان را

من ز فرط دانایی، عشق را خریدارم
پند می‌دهد ناصح، مردمان نادان را

هر که می‌نمود از می، توبه چون بهار آمد
برکشید پیمانه، برشکست پیمان را

«مظهر» از تو بر یاد است، گریه‌ی شب و روزم
زآن که دوست می‌دارد، دوست چشم گریان را
 

11
| | |
| 0 رای

نظرات

  • نظرات ارسالی پس از تایید منتشر خواهد شد
  • پیام‌های حاوی توهین و تهمت منتشر نمی‌شود

بیشتر بخوانیم