هرگز به جهان کار کجان راست نیاید
تیری که بُوَد کج، به نشان راست نیاید
از فیض خموشی، بشنو مدح خموشی
تعریف خموشی به زبان راست نیاید
بر مَسند آسایش کونین نشستن
با خسروی ملک جهان راست نیاید
بیهمرهی دود دل خسته، دعایت
چون ناوک بیپر، به نشان راست نیاید
با یکدگر آمیزش پیران و جوانان
چون فصل گل و فصل خزان راست نیاید
بر وضع جهان باش، که در بیم شکست است
گر آینه با آینهدان راست نیاید
ترک سر خود گیر، که فکر سر و دستار
با دوستی کج کلهان راست نیاید
::
با فکر معاش از پی معنی نتوان رفت
گفتار سخن، بی لب نان راست نیاید
«واعظ» سخنت راست بُوَد سخت، از آن رو
با طبعِ کجان، این سخنان راست نیاید!