تاراج کنی تا کی ای مغ بچه ایمانها؟
کافر تو چه میخواهی از جان مسلمانها؟
ای خضر مبارک پی، بنمای به من راهی
سرگشته چنین تا کی مانم به بیابانها؟
دامن مکش از دستم ای بت که به امّیدت
یک¬باره کشیدستم دست از همه دامانها
پروانه صفت گردم گِرد سرِ هر شمعی
از روی تو چون روشن شد شمع شبستانها
مقصود من محزون از باغ تماشا نیست
چون بوی تو دارد گل، گردم به گلستانها