غزل
سید عبدالرحیم سبزواری (عبرت)

اگر تو یار منی مدعی چه کس باشد


هزار مدعی‌ام گر ز پیش و پس باشد
اگر تو یار منی مدعی چه کس باشد

در آن مقام که سیمرغ را بسوزد بال
کجا مجال پرافشانی مگس باشد

سید عبدالرحیم سبزواری (عبرت)

که شیخ صومعه خود مبتلای خویشتن است

به بند زلف تو دل مبتلای خویشتن است
که مرغ هرزه به دام از هوای خویشتن است

در این چمن گل و خار ار قرین یکدگرند
عجب مدار که هر یک به جای خویشتن است

ملاهادی سبزواری

از نیم  نگاهی دل ما، شاد توان کرد


تا کی ز غمت ناله و فریاد توان کرد؟
زافتاده به کنج قفسی، یاد توان کرد

آغوش و کنار از تو نداریم توقّع
از نیم  نگاهی دل ما، شاد توان کرد

ملاهادی سبزواری

گر نبودی به زمین، خاک نشینانی چند...

زاهد از باده فروشان بگذر، دین مفروش
خرده بین‌هاست در این حلقه و رندانی چند

نه در اختر حرکت بود، نه در قطب سکون
گر نبودی به زمین، خاک نشینانی چند

ملاهادی سبزواری

بحر به جوی ا‌ست و جوی این همه در جستجوست

ای به ره جستجوی، نعره زنان دوست دوست
گر به حرم ور به دیر، کیست جز او؟ اوست، اوست

پرده ندارد جمال، غیر صفات جلال
نیست بر این رخ نقاب، نیست بر این مغز، پوست

محمدحسن نطنزی (عبدعلی نطنزی)

امشب تویی به خلوت من یا خیال توست؟

دیشب وصال طلعت جان شد میسّرم
یعنی که نقش روی تو آمد مصوّرم

دارم ز خاک بوس تو با مهر همسری
هر چند در هوای تو از ذرّه کمترم

ملا احمد نراقی

بدین دردم طبیبی مبتلا کرد

بدین دردم طبیبی مبتلا کرد
که درد هر دو عالم را دوا کرد

خوشا حال کسی کاندر ره عشق
سری در باخت یا جانی فدا کرد

ملا احمد نراقی

ای خضر مبارک پی، بنمای به من راهی


تاراج کنی تا کی ای مغ بچه ایمان‌ها؟
کافر تو چه می‌خواهی از جان مسلمان‌ها؟

ای خضر مبارک پی، بنمای به من راهی
سرگشته چنین تا کی مانم به بیابان‌ها؟

محمدزمان جلایر کلاتی خراسانی (ساقی خراسانی)

موج دریای وجودم تهی از خود چو حباب

نه من دل  شده این بادیه تنها رفتم
بهر دل، در پی غارتگر دل‌ها رفتم

ذره سان از افق غیب به اقصای شهود
به هواداری آن مهر دل آرا رفتم

سیدمحمد اشرف الکتّاب (بقای سپاهانی

از صدف تا تو برون آمدی ای درِّ یتیم

بهر آوردن همتای تو ای درِّ یتیم
تا صف حشر بُود مادر ایام عقیم

همه دُرهای گرانمایه سبک سنگ شدند
از صدف تا تو برون آمدی ای درِّ یتیم

محمدعلی حزین لاهیجی

ای وای بر اسیری، کز یاد رفته باشد

ای وای بر اسیری، کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد، صیاد رفته باشد

شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی
گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد

صفحه 3 از 3ابتدا   قبلی   1  2  [3]  بعدی   انتها