علی اکبر صادقی رشاد

اسب مست و دشت مست و جاده مست

اسب مست و دشت مست و جاده مست
هم زره، هم تیـغ، هم کبّـاده مست

سـاد و سـاحل، دجلـه و دریـا خمار،
نخل‌ها چون کوه‌ها، استاده مست

علیرضا پناهیان

اینکه بیمار تو بودم یک عمر...

همـۀ مستیـم از بـوى تو بود
می ام از بادۀ مینـوى تو بود
 
هـر زمـان چشم فــرو می‏بستم
در خیـالـم رخ نیکوى تو بود

ذبیح الله صاحبکار دولت آبادی

بگذار بگریم به هوای وطن امشب

افتاده دلم در هوس سوختن امشب
ای شمع بده نوبت خود را به من امشب

چون صبح شود چاک زنم تا به گریبان
بر تن نشود پیرهنم گر کفن امشب

ذبیح الله صاحبکار دولت آبادی

دل ز تکرار شب و روز گرفته‌ست مرا

در دیاری که هنر خوارتر از خاکِ ره است
بشکن این گوهر با خاک برابر شده را!

ای خوش آنان که چو خفتند ز خاطر بردند
رنج این غمکده‌ی بی در و پیکر شده را

محمدمحسن سعیدی

صبر بفرما که اتفاق بیفتد

ماه که در منزل محاق بیفتد
بین من و چشم تو فراق بیفتد

ماه، ملاقات گاه هر چه نگاه است
ماه، مبادا که در محاق بیفتد

سمیه زاررع خردمند

پسرم رفت و برنگشته هنوز

پیرزن رفت سمت درب خروج
آسمان حرم کبوتر شد
صحن ها و رواق های حرم
غرق بغض غریب مادر شد

حاجت من پرید از ذهنم
گریه اصلا به من نداد امان
گفتم ای خواهر امام رئوف!
پسرش را دوباره برگردان

علی دوانی کازرونی

روز روشن دیدم و روی توام آمد به یاد

روز روشن دیدم و روی توام آمد به یاد
ظلمت شب آمد و موی توام آمد به یاد

قامت سروی لب جویی بدیدم دلفریب
واندر آن دم قدّ دلجوی توام آمد به یاد

مرتضی دانشمند

اما سبیلش...

آمد به خانه
امروز دایی
بردم برایش
یک دانه چایی

مرتضی دانشمند

او همیشه با ماست

مادرم می‌گوید، 
روی ماهش زیباست
گرچه از او دوریم، 
او همیشه با ماست

محمد خانمحمدی

مبدأ فیض چشمه ی توحید

انتظار سپیده را مانَد
با دل شب رفاقتی دارد

خوشه خوشه ستاره از چشمش
شب روان را دلالتی دارد

سیدعلی حسینی ایمینی

کدام فتنه به دست بسیج کور نشد؟

امام خواست به این انقلاب جان بدهد
به حافظان وطن دست پرتوان بدهد

امام خواست که ما کربلانشان باشیم
علی اکبر و عباس این زمان باشیم

سیدعلی حسینی ایمینی

از این به بعد، پهلوی دنیا شکسته است

من ماندم و شرارۀ فریاد در گلو
با اشک‌های جاری و با بغض بی‌امان

از این به بعد، پهلوی دنیا شکسته است
از این به بعد، دست به پهلوست آسمان

راضیه جبه داری

مبین سیاهی شب را، ببین سپیده‌دمان است

مزن به خواب خودت را، صدا صدای اذان است
مبین سیاهی شب را، ببین سپیده‌دمان است

مباد اسیر سکوت و سکون شب شده باشی
که زندگی هیجان و حیات در ضربان است

انسیه سادات هاشمی

هیچ کس هم پی نخواهد برد عاشق بوده ام...

هیچکس هم پی نخواهد برد عاشق بوده ام
چیزی از این خاطرات بی نشان معلوم نیست

طاهره سادات ملکی

دلم خوش است در این صحن نخ نما شده ام 

اگرچه زرد و پریشان و بی بها شده ام 
دلم خوش است در این صحن نخ نما شده ام 

منی که چند صباحی ست کنج انباری 
به یاد شور جوانی غزلسرا شده ام 

سیدعبدالله حسینی

روح تو در برابر حق دائم الحضور

ماییم خاک، لیک تو را یافتم صعید
ماییم سنگ، لینک تو را یافتم صبور

یک لحظه در حضور تو بودیم و  می کنیم
روزی هزار مرتبه آن لحظه را مرور

سیدبشیر حسینی میانجی

ای ساقیِ بزمِ ازلی! جام تو زیباست 

ای ساقیِ بزمِ ازلی! جام تو زیباست 
سرمستیِ ما با خُم ایهام تو زیباست
 
گلها همه گُلبوسه گرفتند ز پایت 
در صحن چمن سروی و اندام تو زیباست

حسین مؤدب

ما اگر گمگشته ی راهیم عیب از جاده نیست

از وضو با خون ِ دل این "گونه" گل انداخته...
خنده ی مستانه ی این زخم ها از باده نیست

ساده از این کوچه ها ، این نام ها رد می شویم
رد شدن از معبر خون شهیدان ساده نیست

عاطفه جوشقانیان

باید برای خاک خود آرش بپرورم

من نوبر بلندترین شاخه ام، ببین
کی می‌رسد به چیدن من دست این و آن؟

با کاج‌های توی خیابان غریبه ام
با غنچه های باغچه ی خانه، مهربان

عاطفه جوشقانیان

سپرده ای به پرنده غم صدایت را

به قله ها که رسیدی، رها شدی، آری
چگونه شرح دهم اوج ماجرایت را؟

به جز صلابت و خدمت نبود در کارت
نبود، هر چه گشتیم عکس هایت را

زهرا نظری

غیر نام تو نمی آید به گوش این روزها 

غیر نام تو نمی آید به گوش این روزها 
ذکر هر دلسوخته آه دمادم می شود

چاره ای جز سوختن در روضه هایت نیست آه
پشت صبر از ماتم شش ماهه ات خم می شود

محسن حسن زاده لیله کوهی

از تمام رفتگان، بی نشانه تر شدیم

آمدیم و ناگهان، راهی سفر شدیم
چون تبسم سحر، داغ شعله ور شدیم
 
ردّپا نداشتیم، چون نسیم نیستی
از تمام رفتگان، بی نشانه تر شدیم

محسن حسن زاده لیله کوهی

پروازِ ناپرندگی ما شنیدنی ست

ما را چگونه از افق خویش می بری؟
تا ناکجای از همه هستی رها شدن

پروازِ ناپرندگی ما شنیدنی ست
در ازدحام این همه چون و چرا شدن

محسن حسن زاده لیله کوهی

ما را ببر به سمت افق های دوردست

ما تازه آمدیم که ایمان بیاوریم
ایمان بیاوریم به راهی که راه توست

ما را ببر به سمت افق های دوردست
آن جا که صبح پرده نشین نگاه توست

رضا حاج حسینی

خدا را شکر حیدر هست... عیدُالله اکبر هست

نه تنها من، نه تنها تو، نه تنها آنکه دین دارد
که عالم هر چه دارد از امیرالمومنین دارد

بگو در چنته‌ی خود هر چه دارد رو کند، اما
مگر دنیا چه خیری جز علی در آستین دارد؟

رضا حاج حسینی

برو برای غزل های تشنه، آب بیاور

به سمت شط برو، یک مشک شعر ناب بیاور
برو برای غزل های تشنه، آب بیاور

چقدر گَرد نشسته ست روی گُرده ی تاریخ
برو سکون جهان را به پیچ و تاب بیاور

رضا حاج حسینی

نه از لباس کهنه ات نه از سرت شناختم

نه از لباس کهنه ات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم
 
تو را نه از صدای دلنشین روز های قبل
که از سکوت غصه دار حنجرت شناختم

محمد جبرئیلی

بیا که بی تو شکوفه غریب می ماند

بیا که بی تو شکوفه غریب می ماند
زمانه در هوس بوی سیب می ماند

بهار بی قدم آسمانی ات ای گل
جُدا ز رایحه های نجیب می ماند

محمدتقی بهلول

دیر بیدار شدیم

اجنبی صاحب عزت شد و ما خوار شدیم
دیر بیدار شدیم

خواب بودیم و به غرقاب گرفتار شدیم
دیر بیدار شدیم

محمدحسین بهجتی اردکانی (شفق)

روشن از روی تو آفاق جهان می‌بينم

روشن از روی تو آفاق جهان می‌بينم
عالم از جاذبه‌ات در هيجان می‌بينم

شورش بلبل و جانبازي پروانه و شمع
همه از عشق تو اي مونس جان مي بينم

محمدحسین بهجتی اردکانی (شفق)

نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز

عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز

بهر ویرانی و نابودی بنیان ستم
خون جوشان تو چون سیل دمان است هنوز

محمدحسین بهجتی اردکانی (شفق)

آه! آن مرد بی‌نشانه چه شد؟

چون علی کو امیری آزاده
که بُوَد دست‌گیر افتاده؟

چون علی کو کسی که در دل شب
افتد از پا ز نالۀ یارب؟

سیدمحمد بابامیری

بی شک تمام این وقایع ریشه دارد

اینجا کبوتربچه ها را یک کبوتر
پیچیده در بال و پری آتش گرفته

از داغ این آلاله های غرقه در خون
هر گوشه چشمان تری آتش گرفته

حسین انصاریان

حدیث عشق بازان را چه دانی

تو راز بزم مستان را چه دانی
تو سّر می پرستان را چه دانی

تو را با جسم خاکی هست صد کار
رموز باطن جان را چه دانی

زکریا اخلاقی

در حجره های ساحلی جای کسی خالی ست

تقویم ها شاداب، 
وَ لحظه‌های زندگی آن سان که باید بود
و دشت‌های عشق،
در سایه ی سبز وزش های مجدد بود

علی صافی گلپایگانی

در سایه ی مستدام عشقت

هر کس که فتد به دام عشقت
ادراک کند مقام عشقت

آن گاه چشد حلاوت عشق
کاو راه بَرَد به بام عشقت

محمدحسین طباطبایی

پرستش به مستی ست در کیش مهر

همی گویم و گفته ام بارها 
بود کیش من مهر دلدارها

پرستش به مستی ست در کیش مهر
برونند زین جرگه هشیارها

حسن حسن زاده آملی

ماییم و رخ يار دل آرام و دگر هیچ

ماییم و رخ يار دل آرام و دگر هیچ
ما راست همين حاصل ايام و دگر هيچ

ای زاهد بيچاره كه داری هوس حور!
ای وای تو و آن هوس خام و دگر هيچ

ناصر مکارم شیرازی

گدایى در این خانه افتخار من است

گدایى در این خانه افتخار من است
شعار عشق تو عالی‌ترین شعار من است

فروغ روى تو اى خضر وادى ظلمات
چراغ روشن هر شامگاه تار من است

لطف الله صافی گلپایگانی

می دمد صبح نجات امم ان شاءلله

می دمد صبح نجات امم ان شاءلله
می رسد ماحی ظلم و ستم  ان شاءلله

طائر علم و عدالت بگشاید پر و بال
سپری می شود این شام غم  ان شاءلله

زینب مهدی زاده

از کشف تو عاجز مانده ام ...

اگر زمین می خورم
فرو می ریزم
زخم بر می دارم
و یا اگر لبالب از
غروب می شوم و باران،
شاید به خاطر اینست
که از کشف تو
             عاجز مانده ام ...

راضیه مظفری

هرسال مهدی مادرش را مشهد آورده

ز نان خشک بقچه کمتر میخورد، شاید
سهم کبوترهای آقا بیشتر باشد

خرج سفر این بار یک انگشتر کهنه ست
هرچند ارث مادرش، بی‌بی‌گُهر باشد...

راضیه مظفری

ببین من هم صدای کوچکی در این هیاهویم

رقیه_دوستم_موهای درهم برهمی دارد
برای او ندارم هدیه ای جز گیرهٔ مویم...

کسی در بین جمعیت ندیده مادر من را؟!
زنی با مهربانی مینشیند آه... پهلویم...

این است دنیا!
راضیه مظفری

این است دنیا!

دنیای ظلمانی چه تلخ است!
دیگر رها کن ای دل من!
هر لذت دل بستنی را
این است دنیا!
پر می کند از نعش سرد کودکان
                         یخچال های بستنی را

جواد محمدزمانی

ای زن! به عصر بردگی ما نهیب زن

ای انتشار صبح از آفاق جان تو
ای چشمه سار نور، دلِ آسمانی ات...

ای زن! به عصر بردگی ما نهیب زن
با شور عزّت و شرف آرمانی ات

جواد محمدزمانی

نفرین به دشمنان حسودی که داشتی

ای از تبار لیله ی قدر اندکی درنگ
ما را ببر به سمت شهودی که داشتی

ای بانویی که بود مباهات نسل تو
با جبرئیل، گفت و شنودی که داشتی

سیدرضا جعفری

برگشتم از رسالت انجام داده ام

برگشتم از رسالت انجام داده ام
زخمی ترین پیمبر غمگین جاده ام

نا باورانه از سفرم خیل خارها
تبریک گفته اند به پای پیاده ام

سیدرضا جعفری

او چشم بست از کلمه بیست و پنج سال

بعد رکوع رکعت دوم شهید شد

در پیش چشم این همه مردم شهید شد



جرمش همین که نان جو می خورد سفره اش

این مرد هم به خاطر گندم شهید شد

محسن حنیفی

آب‌ها هم کاش که حرّ پشیمان داشتند

آب باعث شد که مردی آب شد پیش همه
آب‌ها از شمر گویا اذن میدان داشتند

کودکی آرام شد با لای‌لای تیرها
بعد از آن گهواره‌ها خواب پریشان داشتند

حسین وحید خراسانی

برآى اى آفتاب برج توحید

برآى اى آفتاب برج توحید
در آر از ابرِ غیبت قرصِ خورشید

ألا اى مطلع الشمس هدایت
جهان تا كى گرفتار ظلالت

صفحه 2 از 3ابتدا   قبلی   1  [2]  3  بعدی   انتها