اسماعیل خائف شیرازی
1 خرداد 1404

گاهی تفقّدی کن ای پادشه گدا را

باری بپرس ای دوست احوال آشنا را
گاهی تفقّدی کن ای پادشه گدا را

این عادت تو باشد یا رسم خوب رویان؟
بیگانه را نوازش وآزردن آشنا را

گر می‌زنی به سنگم زین در نمی‌گریزم
کز مرغ خانگی من، آموختم وفا را

چون روی می‌نمایی بگذار تا ببینم
چون سفره می گذاری چیزی بده گدا را

یارب که از زمستان در یاد باغبان را 
تا بو که در نبندد درویش بی نوا را

گر بی گنه ببندی ور بی سبب بسوزی
کس بر تو می‌نگیرد آهسته‌تر خدا را

ای ساربان چه رانی ترسم که بازمانی
کافتاده کآن نبینی وین آه در قفا را

احوال انتظارم با شب نخفته گویم
کآنان که زخم دارند دانند ماجرا را 
 

15
| | |
| 0 رای

نظرات

  • نظرات ارسالی پس از تایید منتشر خواهد شد
  • پیام‌های حاوی توهین و تهمت منتشر نمی‌شود