در این دفتر، اشعار علما و بزرگان حوزوی غیر معاصر منتشر شده است
بر سرم دیگر همای عشق یارریخت طرح خارخار از عشق یارشوق بر گرد دلم پر میزنددر طپیدن حلقه بر در میزند
خدا مرا به فراق تو مبتلا نکندنصیب دشمن ما را، نصیب ما نکندمن و ز کوی تو رفتن؟ زهی خیال محالکه دام زلف تو هرگز مرا رها نکند
دل به زلف تو شد نیامد بازچه کند خسته بود و راه درازچه دل است این دلی که من دارمهر دمی با غمی بُوَد دمساز
باز از فراق آن بت نوشادیچشم من است دجلهی بغدادیخورشید نیکوان و به روی و مویروز و شب سپندی و خردادی
مرنج از این که دلم از لب تو در گله باشدکسی که کام ندیدهست تنگ حوصله باشددهن به شِکوه مکن باز از تو گر گلهمندمهمیشه تنگ دل از روزگار در گله باشد
مژده که یارم ز سفر آمدهشاخهی امّید ثمر آمدهطالع فرخنده ز در آمدهزیور پاکیزه گهر آمدهگوهر رخشندهی والای من
لب جوی و لب یار و لب جامم هوس استتا نگویی که از این هر سه کدامم هوس استجام از باده لبالب چو کنی دور خوش استسادهای پخته چو شد باده ی جامم هوس است
ای وای بر اسیری، کز یاد رفته باشددر دام مانده باشد، صیاد رفته باشدشادم که از رقیبان دامن کشان گذشتیگو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد