محمدحسین غروی اصفهانی (مفتقر)
محمدحسین غروی اصفهانی (مفتقر)
محمدحسین غروی اصفهانی (مفتقر)
مدح حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها
دختر فکر بِکر من، غنچهی لب چو وا کند
از نمکین کلام خود، حقّ نمک ادا کند
طوطی طبع شوخ من، چون که شکرشکن شود
کام زمانه را پر از، شکّر جان فزا کند
محمدحسین غروی اصفهانی (مفتقر)
غدیریه در مدح حضرت امیر
باده بده ساقیا، ولی ز خمّ غدیر
چنگ بزن مطربا، ولی به یاد امیر
تو نیز ای چرخ پیر، بیا ز بالا به زیر
داد مسرّت بده ساغر عشرت بگیر
محمدحسین غروی اصفهانی (مفتقر)
عاکفان حرمت قبلهی اهل کرمند
واقف از نکتهی سربستهی لوح و قلمند
خاکساران تو ماه فلک ملک حدوث
جان نثاران تو شاه ملکوت قِدَمند
محمدحسین غروی اصفهانی (مفتقر)
اگر به شرط مروت وفا توانی کرد
گذر به صفحهی اهل صفا توانی کرد
به همت ار بروی برتر از نشیمن خاک
به زیر سایه هزاران هما توانی کرد
محمدحسین غروی اصفهانی (مفتقر)
تجلی کرد یارم تا که گیتی را بیاراید
ولی چون نیک دیدم خویشتن را خواست بنماید
به جز آیینهی رویش نبیند روی نیکویش
که آن زیبنده صورت را جز این معنی نمیشاید
محمدحسین غروی اصفهانی (مفتقر)
سینهی تنگم مجال آه ندارد
جان به هوای لب است و راه ندارد
گوشهی چشمی به سوی گوشه نشین کن
زآن که جز این گوشه کس پناه ندارد
محمدحسین غروی اصفهانی (مفتقر)
گهی به کعبهی جانان سفر توانی کرد
که در منای وفا ترک سر توانی کرد
به راه عشق توانی که رهسپر گردی
اگر که سینهی خود را سپر توانی کرد