سید احمد پیشاوری (ادیب پیشاوری)

سید احمد پیشاوری (ادیب پیشاوری)

سید احمد پیشاوری (ادیب پیشاوری)

زدودم ز دل نقش هر دفتری

خرد چیره بر آرزو داشتم
جهان را به کم مایه بگذاشتم

منش چون گرایید زی رنگ و بوی
لگام تکاورْش برکاشتم

سید احمد پیشاوری (ادیب پیشاوری)

سینه مالامالِ خون و دم بسانِ گردباد


گر تماشاگاه تو جز کاخ و باغ و گاه نیست
بی دلان را جز به کوی دوست نزهتگاه نیست

دی ز من پرسید کس کز عشق خوشتر زندگی 
در زمانه هست؟ گفتم: نیست لا والله نیست

سید احمد پیشاوری (ادیب پیشاوری)

متاع مرا کس خریدار نیست 

یکی گل در این نغز گلزار نیست
که چیننده را زآن دو صد خار نیست

منه دل بر آوای نرم جهان
جهان را چو گفتار، کردار نیست

سید احمد پیشاوری (ادیب پیشاوری)

در پیش دوست آن چه توانی نیاز کن

ساقی بیا و درگه میخانه باز کن
مطرب تو نیز پرده‌ی مستانه ساز کن

طرز غزل رها کن و حکمت طراز باش 
بشنو ز من حقایق و ترک مجاز کن

سید احمد پیشاوری (ادیب پیشاوری)

برتر ز نیستی و ز هستی‌ست پایه‌ام

ای کرده گم طریق عقیق و مقام حیّ 
در قید حیرتی که ره ذی سَلَم  کجاست

چشم از جهنده برق یمانی مکن فراز
تا آیدت پدید که ورد حشم کجاست

سید احمد پیشاوری (ادیب پیشاوری)

بکشت غمزه‌ی خونریز تو مرا صد بار

سحر به بوی نسیمت به مژده جان سپرم
اگر امان دهد امشب فراق تا سحرم

چو بگذری قدمی بر دو چشم من بگذار 
قیاس کن که منت از شمار خاک درم