در استقبال از شعر معروف میزرا حبیب الله مجتهد خراسانی
دل فدای حسن یکتا کن کمال این است و بس
دیده محو روی زیبا کن کمال این است و بس
تا که در خود عکس روی حسن مطلق بنگری
آینه دل را مصفّا کن کمال این است و بس
سرّ پنهان را که جویی در زمین و آسمان
در درون خویش پیدا کن کمال این است و بس
از هوای نفس، تقوا جو بهشت این است و بس
با قوای عقل، شورا کن کمال این است و بس
در هوای دوست پر زن، بشکن این خاکی قفس
مرغ جان را عرشیآوا کن کمال این است و بس
تا بیابی گوهر یکتای سرّ هر دو کون
خویشتن را غرق دریا کن کمال این است و بس
جوهر فرد است جان مفروش بر نقد جهان
با خدای فرد، سودا کن کمال این است و بس
از جمال خود حجاب خودپرستی دور ساز
حُسن خویَش را تماشا کن کمال این است و بس
در بهشت عشق داخل شو مقام دل طلب
عقل را مست دل آرا کن کمال این است و بس
بر طلسم تن شکست آور مترس از بانگ دیو
گنج پنهان را هویدا کن کمال این است و بس
ساز ویران کاخ اوهام و خیال دنیوی
تکیه بر اورنگ عُقبا کن کمال این است و بس
تا گشاید شه پر فکرت به قاف لامکان
طائر اندیشه عنقا کن کمال این است و بس
عشق اگر سوز و گدازی در نمازی بخشدت
سینه را زآن طورِ سینا کن کمال این است و بس
در حجاب «لنْ ترانی» بین جمالش یا که جان
بر رخش نادیده سودا کن کمال این است و بس
دین و دل چون خاکیان بر خاک بازی تا به کی؟
دیده زین پستی به بالا کن کمال این است و بس
در سر از شوق «الهی» دفتر دانش بسوز
دل به نور عشق دانا کن کمال این است و بس