شعر انتظار
محمدجواد صافی گلپایگانی

نیست بیمار تو را غیر تو ای دوست، طبیبی(تضمین غزل سعدی)

ای که بر خاک درت مهر چو مه چهره بساید
ایزد پاک به پاکیت همه دم بستاید
پرده بردار از آن روی که غم‌ها بزداید
«بخت، بازآید از آن در که یکی چون تو در آید
روی میمون تو دیدن در دولت بگشاید»

محمدجواد صافی گلپایگانی

تضین غزل حافظ

انتظار تو برفت از حد و شد عمر به سر
نفس آمد به لب و از تو مرا نیست خبر
مُردم افسوس ندیدم رُخَت ای نور بصر 
«به وفای تو که بر تربت «حافظ» بگذر
کز جهان می‌شد و در آرزوی روی تو بود»

عبدالحسین شیخ الاسلام عاملی (بهایی)

الا ای شهسوار ملک توحید!

بگو ای خضر راه بی نوایان
شود کی مهر رخشانت نمایان؟

بگو ای آفتاب عالم افروز
شب غیبت به ما کی می‌شود روز؟

سید احمد پیشاوری (ادیب پیشاوری)

بکشت غمزه‌ی خونریز تو مرا صد بار

سحر به بوی نسیمت به مژده جان سپرم
اگر امان دهد امشب فراق تا سحرم

چو بگذری قدمی بر دو چشم من بگذار 
قیاس کن که منت از شمار خاک درم

علی اکبر نوقانی

ای بسته به زنجیر تو دل‌های محبّان 

افسوس که عمری پسِ اغیار دویدیم
از یاد بماندیم و به مقصد نرسیدیم

سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم
جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم

علی اکبر نوقانی

جایی که دوست نَبْوَد، آن‌جا صفا ندارد

امروز خانه‌ی دل، نور و ضیا ندارد
جایی که دوست نَبْوَد، آن‌جا صفا ندارد

شهری‌ست پر ز آشوب، کاشانه ای لگدکوب
آن دل که از تغافل، شوق لقا ندارد

شیخ بهایی

تا کی به تمنای وصال تو یگانه

هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو
هرجا که روم پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو
«مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو

مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه»