میر سیدحسن سبزواری (امین الشریعه)

ز دیدن رخش اشکم ز دیده ریزان است

نگارم آمده از در چو ماه تابان است
ز دیدن رخش اشکم ز دیده ریزان است

فکنده زلف پریشان خویش از چپ و راست
به سان مار که از آدمی گریزان است

خدا گواست که از نیش تیر هر مژه اش
جراحتی ست به پیکر مرا که سوزان است

کشیده تیغ دو ابرو ز بهر کشتن من
ندا کند که بدانید عید قربان است

به گوشه ی لب او جا گرفته هندویی
شکرفروش در آن مملکت فراوان است

خدای را صنما ظلم و جور تا کی و چند
بر این ستم زده کاو مبتلا به هجران است

نمای رحم به "بلبل" که در فراق تو گل
ز شام تا به سحر از غمت در افغان است

16
| | |
تاریخ انتشار: 27 آذر 1404
| 0 رای

نظرات

  • نظرات ارسالی پس از تایید منتشر خواهد شد
  • پیام‌های حاوی توهین و تهمت منتشر نمی‌شود