ای خوش آن روزی که در کوی تو راهی داشتیم
از بد دوران در آن جانب پناهی داشتیم
نالهی ما، در حریمش میشدی هر شب بلند
در دل پاکش ز دل تأثیر آهی داشتیم
سجدهی تمکین نیاوردیم پیش هیچ کس
تا ز طاق ابروانش قبله گاهی داشتیم
رخ چرا در پرده پوشاندی به اغوای رقیب
آخر ای بیرحم، ما حقّ نگاهی داشتیم
این که میبینی که رخ بر خاک ذلّت سودهایم
سالها ما تکیه بر اورنگ شاهی داشتیم
بی خبر هرگز مپندارم ز درد اشتیاق
زین نمد ما هم به سر روزی کلاهی داشتیم
گرچه با ما بوده دائم بر سر جور و عتاب
لیک فیض عفو او را گاه گاهی داشتیم
عشق با «برهان» نسازد، ای دلیل ره بیا
ما هم اندر بحث معنی اشتباهی داشتیم.