روزگار فخیم فقه
این شعر را در سال ۱۳۶۶ بعد از انتشار منشور روحانیت توسط حضرت امام سرودم. آنروز ها اگرچه توسط طلاب جوان حوزه بسیار مورد استقبال قرار گرفت اما برخی از اعاظم حوزه بر من شوریدند و شهریه مرا قطع کردند و از مدرسه ای که درآن ساکن بودم عذرم را خواستند. اما وقتی شعر بدست حضرت امام رسید و بعد از قرائت شعر توسط مرحوم توسلی پیام دادند که روح القدس بر زبان شما جاری کرده است، دلم آرام گرفت.
مرحوم سید حسن حسینی هم بعد ازین که این شعر را شنید به من گفت سید تکلیفم با تو روشنشد و مرا برای قرائت این شعر به جلسه شعر حوزه دعوت کرد. در جلسه ای که این شعر خوانده شد قسمت اعظم جلسه به نقد و بررسی این شعر و کلا خلاء شعر حوزوی اختصاص پیدا کرد.
اینک که صدمین سال تاسیس حوزه علمیه را جشن میگیریم باز خوانی این شعر خالی از لطف نیست .
سید عبدالله حسینی
روز گار فخیم فقه
كوله باری از آفتاب به دوش
از اقالیم نور میآییم
خسته و داغدار و دردآلود
از افقهای دور میآییم
ریشه داریم مثل كوه و درخت
باد از جا نمیكند ما را
چون «حدیثِ موثّق قدسی»
میرسد تا خدا، سند ما را
از ازل گوییا كه در تقسیم
عشق كارش به ما محول شد
«مختصر» بود اصل نسخه عشق
با «حواشی» ما «مطول» شد
روزگاری لوای بیداری
بود بر شانه «كلینی» ما
اینك آن سرخ رایت خون را
میكشد شانه خمینی ما
از نفسهای پاك روح خدا
گل خورشید از( دماء) دمید
شام دیجور جهل پایان یافت
«روزگار فخیم فقه» رسید
قرنها قرن سالیان دراز
بحث كردند در «عموم و خصوص»
غورکردند در «حواشی متن»
چشم بستند بر «ظهور نصوص»
بسته بر رویشان برای ابد
باب پاكیزه «طهارت» بود
«نهی از منكر، امر بر معروف»
مختصر در همان عبارت بود
شامل جمعشان نمیگردید
بركاتی كه جمع در جمعه است
«حجره»ها را جلا نمیبخشید
لمعاتی كه لامع از «لمعه» است
یاد آن روزها كه «شیرازی»
در صفوف جهاد با ما بود
شیخ مظلوم شهر، «فضلالله»
بر بلندای دار، تنها بود
گرچه فرزانگان وادی فقه
باب «الانسداد» را بستند
قائلین به انسداد هنوز
در میان صفوف ما هستند
مثل سنگند ساكت و سنگین
چشم بر گردش فلك دارند
دیده بربستهاند و «عندالظهر»
باز بر آفتاب شك دارند
راهی كوچههای بنبستند
در حصار «مقدمات»، اسیر
از سرانجام راه خود غافل
پای دربند آرزوی حقیر
پشت كرده به واجبات خدا
رو به انجام «نفل» و «استحباب»
«حال سابق» برایشان باقی است
با تمسك به «اصل استصحاب»
«صرفیانی» که صعب میسازید
«صیغه» اختلاف امت را
اینك اینک بیا كه صرف كنیم
«مصدر» باشكوه وحدت را
متمسک به «عروه الوثقی»
فقه را سخت پاس میداریم
قاعدین را بگو که تا دم فجر
ما قدم میزنیم بیداریم
ما كه از پیروان خورشیدیم
دلمان از امید «اشباع» است
منكرین «طهارت» خورشید
قولتان بر خلاف «اجماع» است
تا به كی مثل «زید و خالد و عمرو»
تحت تأثیر «حرف جر» بودن؟
خوش بود استوار، چون موسی
ایمن از «عامل» اثر بودن
•
وقت تنگ است و راه، طولانی
درگذشت زمان، خلافی نیست
بس كنید آی همرهان! آیا
بحث «حیض و نفاس» كافی نیست
وقت آن است كز سر همت
گذر از سنگلاخ «سطح» كنیم
با «اصول» اصیل علم و عمل
فقه را قله قله فتح كنیم
وقت آن است تا در این یلدا
پاسدار حریم نور شویم
فرصتی نیست روبهرو ما را
باید آماده «ظهور» شویم
آمد از دامن افق مردی
كرد ما را ز خواب خوش بیدار
پیر ما در «كتاب حج» وا كرد
باب سرخ «برائت از كفار»
پای درس جناب او ماهم
باب «سبق و رمایه» را خواندیم
اینچنین در «اصول» بیداری
ما كتاب «كفایه» را خواندیم
داد بر معشر بشر «توضیح»
حكم مجموعه «مسائل» را
كرد با شیوهای دگر تدریس
دفتر «شیخنا»، « رسائل» را
شاهدان «حوادث واقع»!
این روایت، «خلاف ظاهر» نیست
گرچه شبباوران ظلمتخو
قائل اند آفتاب طاهر نیست
آه ای ساكنان شب! تا كی
ناظر «عكس مستوی» بودن؟
فصل «ارشاد» میرسد، زیباست
در پی امر «مولوی» بودن
باید از جان گذشت، باید رفت
كاهلی نیست در طبیعت ما
«عدمالاحتیاط» هم گاهی
«احتیاط» است در «شریعت» ما
اینك اینك برای یاری عشق
تا بسازیم فكر فردا را
بر بلندای كرسی تدریس
كاش میداشتیم «صدرا» را
گرچه فیضیه را شبستانها
روشن از صد سراج وهاج است
حوزههای رشید علمیه
به تو ای «شیخ طوس»، محتاج است
بر بلندای منبر تفسیر
گر جناب «طباطبایی» نیست
شكر رحمان كه از عنایت او
بین «میزان» و ما جدایی نیست
اینك اینك «شهید ثانی» را
باز مصداق دیگری داریم
تا كه در حوزه نور افشاند
«شیخ اشراق» دیگری داریم
خرقه فکر و فلسفه بر دوش
باز بر گشته از «چهار سفر»
همچنان ایستاده شیخ العشق
برده مارا به صد هزار سفر
سیره آسمانی «شیخین»
به خماران رساندن باده است
گل آمل جناب «عبدالله»
مل آمل ولی «حسن زاده» است
میپسندند بعضی از طلاب
بحث در قسمهای «عادت» را
من از ابواب فقه مشتاقم
باب روحانی «شهادت» را