مهدی واعظ (شیخ مهدی کبیر)

تا صبح در دو دیده ی من ره نیافت خواب

دیشب به یاد زلف تو ای رشک آفتاب
تا صبح در دو دیده ی من ره نیافت خواب

چون زلف بی قرار تو ای شهسوار حسن
دل در درون سینه ندارد قرار و تاب

بی باده قتل عام کند چشم مست تو
فریاد از آن زمان که کنی مستش از شراب

یارب چه اوفتاد که از شور عشق تو
افتاده در عناصر ایام انقلاب

«واعظ» امیدوار بُود آنکه از کرم
او را ز بندگان درِ خود کنی حساب1

 

از کتاب سبحه صددانه، امیرهدی حکیمی، صص 51 و 52

21
| | |
تاریخ انتشار: 23 آذر 1404
| 0 رای

نظرات

  • نظرات ارسالی پس از تایید منتشر خواهد شد
  • پیام‌های حاوی توهین و تهمت منتشر نمی‌شود

بیشتر بخوانیم