ای کرده مثل آینه از خویشتن عبور
روح تو در برابر حق دائم الحضور
ای آتش عطش زده بر جان! چه باشکوه
فواره می زد از لب تو چشمه های نور
خواندم هزار مرتبه ذکر و إن یکاد
تا گردد از نگاه تو چشمان بد به دور
مهری نکرده مثل تو بر قلب من طلوع
ماهی نکرده مثل تو بر قلب من خطور
ماییم خاک، لیک تو را یافتم صعید
ماییم سنگ، لینک تو را یافتم صبور
یک لحظه در حضور تو بودیم و می کنیم
روزی هزار مرتبه آن لحظه را مرور