زینب مهدی زاده

از کشف تو عاجز مانده ام ...

با کشف جاذبه
سیبی می افتد،
فواره ای در اوج
سر خم می کند،
باران
از سقف ها می چکد....

جاذبه است که
عطر نارنج ها را می پیچاند
در مشام کوچه.


چشم اگر بی قرارست
گل های دامن
اگر شکوفا می شوند
خورشید،زودتر از همیشه اگر،
بیدار می شود
و لب می گذارد
بر لب پنجره
               گلدان
                     حوض،
یا بر تن یخ زده ی گلهای باغچه
به خاطر جاذبه ی عشق است...

اگر زمین می خورم
فرو می ریزم
زخم بر می دارم
و یا اگر لبالب از
غروب می شوم و باران،
شاید به خاطر اینست
که از کشف تو
             عاجز مانده ام ...

154
| | |
تاریخ انتشار: 14 اردیبهشت 1404
| 0 رای

نظرات

  • نظرات ارسالی پس از تایید منتشر خواهد شد
  • پیام‌های حاوی توهین و تهمت منتشر نمی‌شود

بیشتر بخوانیم