دفتر شعر

با پُست و مقام، خویش را گم نکید

هشدار! که آواره زِمقصد نَشَوی
در فکر و عقیده ات مردّد نشوی

هر دوره و درس، آزمونی دارد
در دور عمل بکوش، تا رد نشوی

شاعر کجا به عاریت واژه خو کند؟

شاعر کجا به عاریت واژه خو کند؟
وز آب ریخته، طلب آبرو کند

شعر تُهی ز گوهر احساس، باطل است
هرچند از آبشار «صناعت» وضو کند

نروم از در این خانه، به دربار دگر

جذبه ی مهر تو آورد، مرا بار دگر
غیر عشق تو نبوده ست، مرا کار دگر

هر که را نیست به دل شور ولایت برود
بفروشد دل بی مهر، به بازار دگر

حجره شعر

تاکنون شعری ثبت نشده است
در حال بارگذاری...در حال بارگذاری...