سبک زندگی
محمد عابدینی

جسمش امّا در کلاس درس استصحاب بود

حال و روزش بد نبود امّا کمی بی تاب بود
صبح تا شب خیره بر تصویرِ توی قاب بود

شوقِ مشهد در دلش غوغا به پا می کرد و او
عادتش هر شب زیارت نامه قبل از خواب بود

عاطفه جوشقانیان

باید برای خاک خود آرش بپرورم

من نوبر بلندترین شاخه ام، ببین
کی می‌رسد به چیدن من دست این و آن؟

با کاج‌های توی خیابان غریبه ام
با غنچه های باغچه ی خانه، مهربان

زکریا اخلاقی

در حجره های ساحلی جای کسی خالی ست

تقویم ها شاداب، 
وَ لحظه‌های زندگی آن سان که باید بود
و دشت‌های عشق،
در سایه ی سبز وزش های مجدد بود

فاطمه معصومه شریف

سلامی از طرف خانواده ام به شما 

تمام راه دلم خواست پابرهنه شوم 
به یاد خاطره های جوانی پدرم 

برای اینکه بیندازمش درون ضریح 
سپرده نامه به من خواهر بزرگ ترم