شعر قرن سیزدهم
ابوالحسن میرزا قاجار (شیخ الرئیس)

گناهم اربعینِ خدمت میخانه می‌ریزد

مرا پیمانه پر گشته‌ست و او پیمانه می‌ریزد
به ساغر، ساقی امشب باده‌ی مستانه می‌ریزد

بیا زاهد به خاک پاک میخانه تیمّم کن
ریا را آبرو این‌جا به یک پیمانه می‌ریزد

سید عبدالرحیم سبزواری (عبرت)

اگر تو یار منی مدعی چه کس باشد


هزار مدعی‌ام گر ز پیش و پس باشد
اگر تو یار منی مدعی چه کس باشد

در آن مقام که سیمرغ را بسوزد بال
کجا مجال پرافشانی مگس باشد

سید عبدالرحیم سبزواری (عبرت)

که شیخ صومعه خود مبتلای خویشتن است

به بند زلف تو دل مبتلای خویشتن است
که مرغ هرزه به دام از هوای خویشتن است

در این چمن گل و خار ار قرین یکدگرند
عجب مدار که هر یک به جای خویشتن است

سیدجعفر دارابی کشفی

جان من، از جان جانان جان گرفت

من ز خود چیزی نی و نی داشتم
آن چه‌ام انداختی برداشتم

حرف من حرف تو ای شهزاده‌ام 
هر چه را شه داده، آن را زاده‌ام

ملاهادی سبزواری

از نیم  نگاهی دل ما، شاد توان کرد


تا کی ز غمت ناله و فریاد توان کرد؟
زافتاده به کنج قفسی، یاد توان کرد

آغوش و کنار از تو نداریم توقّع
از نیم  نگاهی دل ما، شاد توان کرد

ملاهادی سبزواری

گر نبودی به زمین، خاک نشینانی چند...

زاهد از باده فروشان بگذر، دین مفروش
خرده بین‌هاست در این حلقه و رندانی چند

نه در اختر حرکت بود، نه در قطب سکون
گر نبودی به زمین، خاک نشینانی چند

ملاهادی سبزواری

درون تیره‌ای دارم ز خاطرهای نفسانی

الهی بر دلم ابواب تسلیم و رضا بگشا
به روی ما، دری از رحمت بی‌منتها بگشا

رهی ما را به سوی کعبه‌ی صدق و صفا بنما
دری ما را به صوب گلشن فقر و فنا بگشا

ملاهادی سبزواری

بحر به جوی ا‌ست و جوی این همه در جستجوست

ای به ره جستجوی، نعره زنان دوست دوست
گر به حرم ور به دیر، کیست جز او؟ اوست، اوست

پرده ندارد جمال، غیر صفات جلال
نیست بر این رخ نقاب، نیست بر این مغز، پوست

محمدحسن نطنزی (عبدعلی نطنزی)

امشب تویی به خلوت من یا خیال توست؟

دیشب وصال طلعت جان شد میسّرم
یعنی که نقش روی تو آمد مصوّرم

دارم ز خاک بوس تو با مهر همسری
هر چند در هوای تو از ذرّه کمترم

محمدحسن نطنزی (عبدعلی نطنزی)

خوشا گنج قناعت، ملک فقر و کنج تنهایی

در این منزلگه دیوان، دلا تا کی تن آسایی؟
دمی از خواب غفلت سر برآر، ای گنج شیدایی

پی مال و زر دنیا، گروهی روز و شب تازان
نه‌شان از آز آسایش، نه‌شان از حرص بینایی

ملا احمد نراقی

بدین دردم طبیبی مبتلا کرد

بدین دردم طبیبی مبتلا کرد
که درد هر دو عالم را دوا کرد

خوشا حال کسی کاندر ره عشق
سری در باخت یا جانی فدا کرد

ملا احمد نراقی

ای خضر مبارک پی، بنمای به من راهی


تاراج کنی تا کی ای مغ بچه ایمان‌ها؟
کافر تو چه می‌خواهی از جان مسلمان‌ها؟

ای خضر مبارک پی، بنمای به من راهی
سرگشته چنین تا کی مانم به بیابان‌ها؟

ملا احمد نراقی

ای طفیل هستی‌ات کون و مکان

یا رسولَ الله، یا مَولَی الوَری 
یا دَواءَ القَلب مِن داءِ الهَوی 

یا رسولَ الله، یا غَوثَ الاُمم 
یا سَحابَ الجودِ، یا بَحرَ الکرَم 

محمدزمان جلایر کلاتی خراسانی (ساقی خراسانی)

موج دریای وجودم تهی از خود چو حباب

نه من دل  شده این بادیه تنها رفتم
بهر دل، در پی غارتگر دل‌ها رفتم

ذره سان از افق غیب به اقصای شهود
به هواداری آن مهر دل آرا رفتم

میرزا ابوالقاسم قمی جیلانی (میرزای قمی)

این مروت نیست شاه دین بماند تشنه لب

میرزای قمی می‌نویسد: سید محمد که خادم حرم حسینی و مجاور مرقد مطهر آن حضرت بود و به لحاظ معنوی نیز از مقام و منزلت برخوردار، قصیده‌ای به زبان عربی در سرزنش آب فرات در نهایت فصاحت و بلاغت سروده بود و چون فارسی زبانان از آن بهره‌ای نمی‌بردند، شاعر (سید محمد) نزد من اظهار تمایل کرد که شخصی آن را به شعر فارسی با همین وزن و قافیه‌ای که دارد ترجمه کند که قرعه‌ی فال به نام منِ دیوانه زدند و خداوند ان¬شاءالله با کرم ابدی‌اش با او معامله کند.
میرزای قمی این تضمین شعری را در حرم حضرت ابی¬عبدالله الحسین علیه¬السلام انشاد کرده است.

ریاض قمی

«لولاک لما خلقتُ الأفلاک» 

از مولد خاتم النبیّین 
نه خطّه‌ی خاک، بلکه افلاک
زآن گوهرِ پاک بست آیین
شاهی که نهاده سر ز حسرت

صفحه 2 از 2ابتدا   قبلی   1  [2]  بعدی   انتها