میان هلهله سینه مجال آه نداشتبرای گریه شریکی نبود و چاه نداشتدرست مثل فدک پارهپاره شد جگرششبیه مادر خود حال روبهراه نداشت
آب باعث شد که مردی آب شد پیش همهآبها از شمر گویا اذن میدان داشتندکودکی آرام شد با لایلای تیرهابعد از آن گهوارهها خواب پریشان داشتند