مُردم از زندگی بی تو که با من هستیطرفه سرّی است که باید برِ استاد کشمسال ها میگذرد، حادثهها میآیدانتظار فرج از نیمه خرداد کشم
جز سر کوی تو ای دوست ندارم جاییدَر سرم نیست بجُز خاک دَرت سوداییبَر در میکده و بُتکده و مسجد و دیرسَجده آرم که تو شاید نظری بنمایی