دفتر شعر

تعریف خموشی به زبان راست نیاید

هرگز به جهان کار کجان راست نیاید
تیری که بُوَد کج، به نشان راست نیاید

از فیض خموشی، بشنو مدح خموشی
تعریف خموشی به زبان راست نیاید

در ستیز خلق مردی، در جهاد نفس، زن

ای ذلیل آرزوها، با دو صد عیب چنین
چون توانی گشت در درگاه عزّت ارجمند؟

نشنوند اهل زمان گر شعر «واعظ»، دور نیست
زآن که شعر خال و خط خواهند، این پند است پند!

سخن ‌گر بر زبان یک نقطه افزاید، زیان گردد1

ز پرگویی زبان کس را وبال دین و جان گردد
سخن ‌گر بر زبان یک نقطه افزاید، زیان گردد

امانت‌دار حرف خود، مگردان ساده‌لوحان را
نفس در خانه‌ی آیینه، نتواند نهان گردد

گر دست مفلس است، ولی دل توانگر است


دل با توکّل است، گرَم کیسه بی‌زر است 
گر دست مفلس است، ولی دل توانگر است

باشد توانگری نه همین جمع ملک و مال
بر دادن است هر که توانا، توانگر است

به شور عشق، نتوان جمع کردن خواب شیرین را

به آشوب جهان هر کس که تن درداد، فارغ شد
ز سیل تندی توسن، چه پروا خانه‌ی زین را؟

گذشتن از بر بدطینتان، بدطینتی آرد
گذار از شوره‌زاران، شور سازد آب شیرین را

لطفت، برات روزی مردم نوشته است

ای نام دل گشای تو عنوان کارها
خاک درِ تو آب رخ اعتبارها

خورشید و مه، دو قطره ز باران فیض تو
مدّی ز جنبش قلمت روزگارها

صفحه 2 از 2ابتدا   1  [2]  انتها

حجره شعر

تاکنون شعری ثبت نشده است
در حال بارگذاری...در حال بارگذاری...