دفتر شعر

یا رب! مباد بی غزل عاشقی شبی

ما را خوش است سیر سکوتی که پیش روست
گشت و گذار در ملکوتی که پیش روست

بر گیسوی تغزل ما شانه می کشد
شیوایی دو دست قنوتی که پیش روست

در حجره های ساحلی جای کسی خالی ست

تقویم ها شاداب، 
وَ لحظه‌های زندگی آن سان که باید بود
و دشت‌های عشق،
در سایه ی سبز وزش های مجدد بود

آن علاماتی که می گویند

همین است ابتدای سبز اوقاتی که می گویند
و سرشار گل است آن ارتفاعاتی که می گویند

اشارات زلالی از طلوع تازه ی نرگس
پیاپی می وزد از سمت میقاتی که می گویند

تو پرچمدار فتح قدس خواهی ماند

بتاب ای لاله ی پرپر
هوای عالم از عطر تو آکنده ست
چقدر این صبحدم زیباست
چقدر این جلوه ی خونین برازنده ست

آخر ای مردم! ما هم عتباتی داریم

آخر ای مردم! ما هم عتباتی داریم
کربلایی داریم، آب فراتی داریم

ما پر از بوی خوش سیب، پر از چاووشیم
وز چمن های مجاور نفحاتی داریم

موسم آن وعده ی دیرین می آید

بعد از این توفان سنگین فصل باران های آهنگین می آید
کاروان در کاروان گل، با صدای پای فروردین می آید

روح صحراها گل افشان، جان مشرق ها و مغرب ها درخشان
خاک لبریز از نیایش، از تمام دشت ها آمین می آید

حجره شعر

تاکنون شعری ثبت نشده است
در حال بارگذاری...در حال بارگذاری...