دفتر شعر

زین پس جغرافیای صدپاره تویی

زین پس جغرافیای صدپاره تویی
سرگشته و گمگشته و آواره تویی


هی موشک و هی موشک و هی موشک و هی!
بیچاره ی بیچاره ی بیچاره تویی!

جاء نصرالله باید خواند امشب‌..

می‌خروشی رعدآسا مثل طوفان
می‌خروشی در عزای جمع یاران

تا سحر بیدار باید ماند امشب
جاء نصرالله باید خواند امشب‌..

آرامش جادوانه ای باشد و من

بر لب تپش ترانه ای باشد و من
آرامش جادوانه ای باشد و من


از این همه های و هو چه حاصل؟! ای کاش
غوغای کتابخانه ای باشد و من

به تپش آمده با یاد تو از نو کلماتم

باید احرام ببندم به طواف حرم تو
من که در صحن تو در موقف دشت عرفاتم

با دعای عرفه دست مرا کاش بگیری
مات و مبهوت نمایان شدن جلوه ی ذاتم

منم؛ شهادت! سودای هر شبت برخیز

قدم قدم همه جا آمدم به دنبالت
نبوده ام نفسی بی خبر از احوالت

جهان نبود برای تو ساحت پرواز
چه آسمان بلندی است وسعت بالت

حجره شعر

تاکنون شعری ثبت نشده است
در حال بارگذاری...در حال بارگذاری...