راضیه مظفری

راضیه مظفری

راضیه مظفری

هرسال مهدی مادرش را مشهد آورده

ز نان خشک بقچه کمتر میخورد، شاید
سهم کبوترهای آقا بیشتر باشد

خرج سفر این بار یک انگشتر کهنه ست
هرچند ارث مادرش، بی‌بی‌گُهر باشد...

راضیه مظفری

ببین من هم صدای کوچکی در این هیاهویم

رقیه_دوستم_موهای درهم برهمی دارد
برای او ندارم هدیه ای جز گیرهٔ مویم...

کسی در بین جمعیت ندیده مادر من را؟!
زنی با مهربانی مینشیند آه... پهلویم...

این است دنیا!
راضیه مظفری

این است دنیا!

دنیای ظلمانی چه تلخ است!
دیگر رها کن ای دل من!
هر لذت دل بستنی را
این است دنیا!
پر می کند از نعش سرد کودکان
                         یخچال های بستنی را