شعر حوزه
18 اردیبهشت 1404

خواجه نصیر طوسی

خواجه نصیرالدین محمد طوسی، مکنّی به ابوجعفر و فرزند محمدبن حسن از دانشمندان طراز اول شیعی است که در سده‌ی هفتم هجری می‌زیسته است.


در میان تذکره‌نگاران، پیرامون زادگاه این حکیم متألّه اختلاف نظر وجود دارد: شیخ ابوالقاسم‌بن ابی‌حامد کازرونی در «سُلَّم‌السماوات» می‌نگارد:«خواجه نصیرالدین محمد طوسی، کنیتش ابوجعفر و والدش محمدبن حسن و مولدش طوس و اصل شریفش از ساوه... است...». آفتاب‌رای لکهنوی در «تذکره‌ی ریاض‌العارفین» نگاشته است:«نصیر یعنی: محقق اعظم، خواجه نصیرالمّلة والدّین، محمدبن الحسن الطوسی، که اصلش از جهرود، مِن اَعمال قم است، لیکن بس که در مشهد مقدس رضا، علیه‌التّحیة سکنی داشته، به طوسی مشهور شده...». لطفعلی‌بیک آذر بیگدلی در «آتشکده‌ی آذر» نوشته است:«خواجه نصیر و هو نصیر الملّة والدّین، محمدبن حسن، اعلم علمای زمان و افهم حکمای دوران است. اصلش از جهرود مِن اعمال قم است. گویا در طوس متولد شده و هم در آن ارض مقدس کسب کمالات کرده، لهذا به طوسی اشتهار یافته...». و محمدعلی مدرس در «ریحانةالادب» آورده است:«خواجه نصیر طوسی، محمدبن محمدبن حسن، جهرودی طوسی، عالم قدّوسی، کنیه‌اش ابوجعفر، لقبش نصیرالدین طوسی، شهرتش: خواجه، اصلش از: بلده‌ی جهرود نامی از مضافات قم بود... .» ولی خواجه در تألیفاتی که از او به یادگار مانده، خود را طوسی معرف می‌کند. عناوین خواجهدر منابع ادبی و تاریخی با عباراتی از این مرد بزرگ یاد شده که حاکی از جلالت قدر و منزلت استثنایی او در میان علما و حکمای متألّه شیعی است از قبیل: از اعاظم فلاسفه‌ی مسلمین و اکابر حکمای متبحّرین، از مفاخر شیعه بلکه تمامی عالم اسلام، محقق طوسی، افضل المتکلمّین، سلطان الحکماء و المحققین، استاد البشر، علاّمة البشر، عقل حادی‌عشر و نیز از نام‌بردارترین حکماء و متکلمان و ریاضی‌دانان و فقها و محدثان و اطبّای ایران است و بی‌هیچ تردید از بلندقدرترین ستارگان آسمان دانش و حکمت در سده‌ی هفتم هجری است. اساتید خواجهخواجه نصیر در حکمت از شاگردان قطب‌الدین مصری شیخ معین‌الدین سالم و فریدالدین داماد بوده است. فریدالدین داماد از محضر صدرالدین سرخسی بهره‌ها برده است و از شاگردان بهمنیار به شمار می‌آمده. او نیز بلاواسطه از افادات علمی و حکمی شیخ ابوعلی سینا استفاده‌های شایانی برده است. خواجه علوم منقول را از محضر پدر خود، فخرالدین محمدبن حسن، از شاگردان فضل‌الله راوندی آموخته و فقه را از ابن‌میثم بحرانی (شارح نهج‌البلاغه) و محقق حلّی فراگرفته است. فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی خواجهبه روایت مؤلف سُلَّم‌السماوات: «... بعد از تحصیل علوم و تکمیل فضایل، از خراسان متوجّه بغداد گشت و به وسیله‌ی بعضی از مصنّفات خود به مستعصم (خلیفه‌ی عباسی) تقرّب جست. بعضی از اهل حسد میانه‌ی وی و این مقصد حایل شدند. چون از ایشان مأیوس گشت، عنان عزیمت به اردوی منکوقاآن و هلاکوخان برادر او (پسرزادگان چنگیزخان) معطوف داشت و نزد ایشان عزیز و محترم گشت و به هنگام فرصت معروض داشت که نظر در اوضاع و قرانات سالفه‌ی کواکب علویه ـ که مربی و مروّج دولت بنی‌عباس بودـ کرده‌ام؛ مدت این دولت سپری شده. اگر عساکر شاهی، عنان توجه به فتح آن دیار معطوف سازند؛ به سهولت میسّر گردد و در سنه‌ی سِتَّ و خَمسین و سِتَّ‌مئة(656 هـ.ق) که شیخ سعدی در وصف آن سال گوید:در آن مدت که ما را وقت خوش بودز هجرت، ششصد و پنجاه و شش بوددر حمله‌ی لشکر مغول و اردوی هلاکوخان به بغداد آمد...». مرحوم محمدعلی مدرس در شرح احوال خواجه نگاشته است: «... خدمات کشوری و مذهبی، ایرانی و اسلامی که از آن یگانه‌ی دهر به عمل آمد، طاق و مسلّمِ مخالف و مؤالف و یگانه و بیگانه است... . در چنان موقع تاریکی که لشکر شقاوت‌اثر مغول، قتل‌عام می‌کرده، بر پیر و جوان و مرد و زن و عالم و عامی و عارف و جاهل رحمی نمی‌کردند و... حیوانات را نیز می‌کشتند؛ حتی نزدیک بود که نام ایرانی از صفحه‌ی تاریخ محو و نابود گردد؛ این نابغه‌ی زمان قیام کرد؛ وزارت هلاکوخان را قبول نمود. بدین وسیله مغول خون‌خوار را تحت نفوذ خود آورد، در حقیقت بر عقل هلاکوخان مسلط شد. برای اصلاح بلاد و ارشاد عباد به بغداد رفت. تدابیر لازمه را در انقراض شوکت 524 ساله‌ی خلافت عباسیه به کار برد و تا آن‌جا که می‌توانست در احیای این خاک پاک و ترویج علم و ادب و به‌پاداشتن مذهب حق اثنی‌عشری اهتمام تمام به کار برد». ساخت رصدخانه‌ی مراغهخواجه نصیرالدین طوسی از هلاکوخان خواست تا یادگاری ماندگار از خود بر جای گذارد و رصدخانه‌ای در مراغه بنا نهد. هلاکو به بهانه‌ی این‌که علم نجوم نمی‌تواند از وقوع حوادث جلوگیری کند، با پیشنهاد خواجه موافقت نکرد و خواجه که در بصیرت و درایت شهره‌ی عام و خاص بود از هلاکوخان خواست دستور دهد تا بدون آگاهی قبلی و به صورت ناگهانی، یک طشت بزرگ مسی را از بالای عمارت سلطنتی به

پایین اندازند. هلاکو که می‌دانست کارهای خواجه بی‌حکمت نیست، فرمان داد تا چنان کنند. از صدای هولناک و مهیب ناشی از اصابت طشت بر زمین، همه‌ی کسانی که در مجلس هلاکو حاضر بودند به شدّت مضطرب و پریشان شدند. خواجه از وضعیّت پیش آمده و اضطراب حاکم بر مجلس هلاکو، استفاده کرد و به او گفت: درست است که علم نجوم نمی‌تواند از وقوع حوادث ناگوار جلوگیری کند، ولی می‌توان با پیش‌بینی به موقع وقایع، آمادگی لازم را در مردم ایجاد کرد و از پریشان‌احوالی آنان کاست. هلاکو پس از شنیدن این مطلب با ساخت رصدخانه و تأمین هزینه‌های گزاف آن موافقت کرد و خواجه در سال 657 هـ.ق به احمدبن عثمان مراغی ـ معمار پرآوازه‌ی آن روزگارـ دستور داد تا رصدخانه را بر روی تپّه‌ی مرتفعی که در شمال غربی مراغه (پایتخت مغول) قرار داشت بسازد؛ همان منطقه‌ای که آذری‌زبان‌ها امروز به آن «رصد داغی» یعنی کوه رصد می‌گویند. پس از ساخت رصدخانه، خواجه منابع مکتوب نجومی و آلات و ابزار علم هیأت را از شام و موصل و بغداد تهیه کرد و در مراغه کتابخانه‌ی عظیمی تأسیس کرد که بیشتر از چهارصدهزار مجلد از منابع علمی که مورد مطالعه‌ی دانشمندان و اهل علم بود در آن نگهداری می‌شد. افسوس که هنوز دوره‌ی سی ساله‌ی زُحلی رصدخانه به پایان نرسیده بود که خواجه در شانزدهمین سال تأسیس رصدخانه‌ی مراغه به دیدار باقی شتافت و کار رصدخانه دچار رکود شد و کوشش‌های صدرالدین (پسر بزرگ) و پس از او اصیل‌الدین (پسر کوچک) برای ادامه‌ی حیات علمی رصدخانه نتوانست رصدخانه را از فاجعه‌ای که در انتظارش بود، نجات دهد. «زیج ایلخانی» که خواجه نصیر به نام هلاکوخان مغول تألیف کرده بود و حاوی جداولی بود که در سایر زیج‌ها وجود نداشت؛ اعتبار کاملی پیدا کرد به طوری که مورخان اروپایی در سال 1063 هـ.ق مطابق 1652 میلادی، در لندن عرض و طول بسیاری از شهرها را از روی زیج ایلخانیِ او ترجمه و منتشر کردند. ضمناً غیاث‌الدین جمشید، کتابی در تکمیل زیج ایلخانیِ خواجه نگاشته و آن را به «زیج خاقانی» موسوم کرده است. حوزه‌ی درسی خواجه نصیر، از ابهّت و شکوه ویژه‌ای در مقایسه با سایر دانشمندان علوم اسلامی برخوردار بود و طالبان علم در رشته‌های مختلف از هر سو به جانب او می‌شتافتند و پاسخ سؤالات مشکل خود را در محضر علمی او می‌یافتند. تألیفات خواجهاز مهم‌ترین تألیفات خواجه نصیر طوسی، این آثار گران‌سنگ است:آداب البحث؛ آداب المتعلّمین؛ آغاز و انجام (در مبدأ و معاد انسانی و احوال قیامت) که به زبان فارسی نگاشته شده است؛ آغاز و انجام حیوان و رُستنی‌ها و معادن و غیرهما؛ اثبات بقاء النّفس الانسانیة؛ اثبات الجواهر المفارق مسمّی به «عقل» و «اثبات العقل»؛ اثبات العقل الفعّال؛ اثبات الفرقة النّاجیة؛ اثبات اللّوح المحفوظ؛ اثبات الواجب تعالی؛ اختیارات المهمّات؛ اخلاق ناصری به زبان فارسی؛ اساس الاقتباس(در منطق)؛ استخراج التّقویم؛ الاسطوانة؛ الاشکال الکُرَویّة؛ الاعتقادات؛ اقسام الحکمة؛ اَقلّ ما یَجِبُ الاعتقادیة؛ الامامة؛ الانعکاسیة (در بازتاب نور)؛ اوصاف الاشراف؛ الایّام و اللّیالی؛ البارع (فی التقویم و احکام النّجوم)؛ بقاءُ النّفس بعد الفناء الجسد یا بعد بوار البَدن؛ بیست باب در اسطرلاب؛ تجرید الاعتقاد یا تجرید العقائد یا تجرید الکلام؛ تجرید المنطق؛ تجرید الهندسة؛ تحریر اصول الهندسه‌ی اقلیدس؛ تحریر اقلیدس (احتمال اثر پیشین در این اثر نیز هست)؛ تحریر اکره الاناوس؛ تحریر کتاب الکُرة‌المتحرّکة؛ تحریر کتاب المساکن؛ تحریر مجسطی؛ تحریر المطالع؛ تذکرة‌الهیئة؛ تربیع‌الدّائرة؛ ترجمه‌ی صُوَر الکواکب؛ تسطیح‌الکُرة یا رسالة فی تسطیح‌الکُرة؛ تعدیل‌المعیار؛ التقویم العلائی؛ تلخیص‌المحصّل یا نقدالمحصّل (در رد و تهذیب و اختصار کتاب محصّل فخر رازی)؛ تنسوق‌نامه‌ی ایلخانی به فارسی (در شناخت جواهر و معادن و خواص و بهای سنگ‌های قیمتی)؛ تهافةالفلاسفة؛ جامع‌الحساب؛ جام گیتی‌نما (در شناخت حقایق اشیاء)؛ الجبر و الاختیار با الجبر و القَدَر؛ جِرم النیّرین؛ جواهرنامه (احتمال دارد که همان تنسوق‌نامه‌ی ایلخانی باشد)؛ حلّ مشکل الاشارات و التّنبیهات (شرح اشارات ابن‌سینا)؛ خلافت‌نامه؛ خلق-الاعمال؛ رساله در عروض (اوزان شعری)؛ رساله در کُره و اسطرلاب؛ رساله در کلیات طبّ؛ شرح اصول‌الکافی؛ الفرائض‌النّصیریّة.
تاریخ تولد و وفات خواجه سید حسین بروجردی مؤلّف نخبة‌المقال در خلال شرح حال کسانی که نام آن‌ها و پدرانشان محمد بوده است، این دو بیت شعر عربی را که ماده‌تاریخ تولد خواجه و نیز میزان عمر او را داراست، ذکر می‌کند:ثُمَّ «نصیرالدین» جَدُّهُ الحسنالعالمُ التّحریر، قُدوَة الزّمنِمیلاده: «یا حِرزَ مَن لاحِرزَ لَه»و بعد «داع» قد اجاب سائله معادل ابجدی جمله‌ی «یا حِرزَ مَن لاحِرزَ لَه» عدد 597 است که سال ولادت خواجه را نشان می‌دهد و معادل ابجدی «داع» عدد 75 است که میزان عمر شریف خواجه است. از جمع این دو عدد، سال درگذشت خواجه به دست می‌آید: 672 هـ.ق = 75 + 597.بعضی از مورخان سال 673 هـ.ق و برخی دیگر سال 675 هـ.ق را سال رحلت خواجه دانسته‌اند، ولی بنا بر قول اکثر تاریخ‌نگاران سال 672 هـ.ق سال درگذشت آن بزرگوار است که در روز عید غدیر همین سال در بغداد اتفاق افتاده است. محلّ دفن خواجهبنا بر وصیت خواجه، جنازه‌ی او را جهت دفن به شهر کاظمین ‌برند. علاءالدین محمد جوینی از اکابر علمای زمان که به همراه بزرگان در مراسم تشییع جنازه حاضر و در ازدحام جمعیت خود را به صحن مطهر رسانیده بودند؛ نقل می‌کند که خواستند جنازه‌ی آن بزرگوار در سمت پایین پای آن دو امام بزرگوار علیهماالسلام دفن شود. هنگامی که آن محل را حفر کردند، در نهایت شگفتی مشاهده کردند سردابی که از سال‌ها قبل حفر و مرتب و مزین شده بود؛ هویدا گردید و لوحی را یافتند که بر روی آن نوشته شده بود: «هذَا قَبرُ قَد اِدَّخَرهُ النّاصرُ بِالله العبّاسی لِنَفسِهِ» و معلوم شد که این قبر و سرداب مخصوص را برای سی و چهارمین خلیفه‌ی عباسی «ناصرُ لِدینِ الله» (575 – 622 هـ.ق) آماده کرده بودند ولی این شرف، نصیب وی نگردیده، پنجاه سال پیش از وفات خواجه نصیرالدین طوسی در سال 622 هـ.ق در محلّ «رصافه‌ی دمشق» به خاک سپرده شده است. پس از قرار دادن جنازه‌ی خواجه در سرداب و پایین پای مبارک دو امام همام علیهماالسلام لوحی را بر سر مزار او قراردادند که این آیه‌ی کریمه بر آن نقش شده بود:«وَ کَلبُهُم باسِطٌ ذِراعَیهِ بِالوَصید». پس از بررسی معلوم شد که این سرداب در سال ولادت خواجه (597 هـ.ق) حفر و آماده شده است. در تاریخ وفات خواجه این قطعه شعر سروده شده است که سراینده‌ی آن مشخص نیست:نصیر ملت و دین، پادشاه کشور فضلیگانه‌ای که چُنو مادر زمانه نزادبه سال ششصد و هفتاد و دو، به ذی‌الحجّهبه روز هیجدهم درگذشت، در بغداد و در عظمت وجودیِ این مرد بزرگ سروده‌اند:هر کسی از رنگ و گفتاری بدین ره کی رسد؟درد باید صبرسوز و مرد باید گام‌زنقرن‌ها باید که تا یک کودکی از لطف طبع«خواجه‌ی طوسی» شود، یا فاضلی صاحب‌سخن نمونه اشعار خواجهمتأسفانه از اشعار فارسی و عربی خواجه ابیات معدودی بر جای مانده که به نقل اشعار فارسی او بسنده می‌کنیم:«قطعه»«نظامِ» بی‌نظام ار کافرم خواندچراغ کذب را نبوَد فروغیمسلمان خوانمش، زیرا که نبوَدمکافات دروغی جز دروغی! *«رباعی»موجودِ به حق، واحدِ اوّل باشدباقی همه موهوم و مخَیّل باشدهر چیز جز او که آید اندر نظرتنقش دومینِ چشم اَحول باشد
جز حق، حکمی که حکم را شاید ، نیست
حکمی که ز حکم حق فزون آید، نیست
هر چیز که هست، آن
چنان می‌باید
آن چیز که آن‌
چنان نمی‌باید، نیست
*
«قطعه»
لذّات دنیوی، همه هیچ است نزد من
در خاطر از تغیّر آن، هیچ ترس نیست
روز تنعّم و شب عیش و طرب، مرا
غیر از شب مطالعه و روز درس نیست

**«دو بیت از یک غزل»منم آن که خدمت تو، کنم و نمی‌توانمتویی آن که چاره‌ی من، نکنی و می‌توانیدل من نمی‌پذیرد به دل تو یار گیردبه تو دیگری چه ماند، تو به دیگری چه مانی؟



برای مطالعه بیشتر ر.ک:رواق اشراق، جلد یک، محمدعلی مجاهدی، صص71-79

15
| | |
| 0 رای

نظرات

  • نظرات ارسالی پس از تایید منتشر خواهد شد
  • پیام‌های حاوی توهین و تهمت منتشر نمی‌شود