محمدمسیح فرزند اسماعیل فسایی، مشهور به «آخوند مسیحا» و «میرزا مسیحا فسایی» از سرآمدان خطهی فارس در علوم عقلی و نقلی است که تخلص شعریِ او در زبان عربی «مسیح» و در زبان فارسی «معنی» بوده است.
این عالم شیعی جلیل القدر در قصبهی «فسا» از محل های «شبانکاره»ی فارس، در خاندانی محترم و معروف به دنیا آمد و بر خلاف اقوام و بزرگان خانوادهی خود به جای اشتغال به مشاغل دیوانی، در آغاز جوانی ترک زادگاه خود گفت و در شیراز در محضر آقا حسین خوانساری به فراگرفتن علوم دینی پرداخت و در شمار شاگردان نامدار آن مرد بزرگ در آمد. او پس از نیل به درجهی اجتهاد، سالها با عنوان شیخ الاسلامیِ فارس به رتق و فتق امور پرداخت و سرانجام در سنّ نود سالگی در روستای «فدشکو» جان به جان آفرین تسلیم کرد.
حزین لاهیجی از شاعران نامدار سدهی دوازدهم هجری (1103 ـ 1180 هـ.ق) در بخش نخستین تذکرةالمعاصرین ـ که به عالمان دینی هم روزگار او اختصاص دارد ـ به کسب فیض از محضر او مباهات میکند و در شرح حال او مینگارد:
«... آن فصیح عهد و مسیح مهد، اجلّ و اعظمِ تلامذهی آقا حسین خوانساری علیهالرحمة است... مدتها در دارالسّلطنت اصفهان، انجمن آرای اولی الالباب و شمع جمع احباب بود، تا آن که به تکلیف، شغل جلیل شیخ الاسلامی مملکت فارس را به خدمتش مرجوع داشت؛ رحل اقامت در دارالافاضل شیراز انداخت. در آن اوان، فقیر (حزین لاهیجی) از اصفهان به شیراز آمده، توفیق استفاده از آن علامهی عالی قدر... یافته و قریب به چهار سال بسیاری از فنون مثل منطق و هیئت و حساب و طبیعیات و الهیات در خدمت علاّمی طی نموده از فرطِ اشتیاقی که به این خاکسار داشت، اکثر جلیس محفل صحبت و مورد خطاب بود و در غیبت احقر به حضّار مکرر میفرمود که: بیحضور او مرا سخن گفتن بیحلاوت است...».
حزین لاهیجی اشعار عربی مسیح فسایی را: «کسادافکن کالای بازارچهی «بدیع» و «حریری» و رونق شکن «بحتری» و «معرّی» معرفی میکند» و مدعی است در «انشاء شعر فارسی، شکّرشکنان را صلای احسان و نوال داده و از نوای کلک طوطی مثال به سوامع قدسی سروشان، درِ گنجینهی معنی گشاده...». هم چنین مینگارد:
« با آن که در مراحل عشر تسعین ، جهان بی بقا را وداع [کرد]، داغ حرمان بر دل خردپژوهان اصفیا گذاشت...». معلوم میشود که رحلت محمدمسیح فسایی در نود و چند سالگی وی اتفاق افتاده و الاّ برای ذکر «مراحل» نمیتوان محملی در نظر گرفت.
با در نظر گرفتن سال قطعی فوت مسیح فسایی (1127 هـ.ق) باید تولد او زودتر از سال 1037 هـ.ق اتفاق افتاده باشد. مؤلّف تذکرهی نصرآبادی سال درگذشت او را سال 1115دانسته است.
از غزل مرثیهای که حزین لاهیجی به مناسبت درگذشت استاد خود (محمدمسیح فسایی) سروده، میتوان به ارادت قلبی اش نسبت به آن مرد بزرگ پی برد. با نقل ابیاتی از این سوگسروده، ادامهی مطلب را پی خواهیم گرفت:
از دیده به دامن، ره خون جگر افتاد
تاج شرف از تارَک فضل و هنر افتاد
تاج الحکما، رفت ز مَطمورهی گیتی
از افسر اقبال، گرامی گهر افتاد...
زین الخطبا، تا لب اعجاز بیان بست
این منبر نُه پایه مرا از نظر افتاد...
استاد بشر بست درِ مخزن حکمت
زین غَبن در اقلیم خرد، شور و شر افتاد
آن نیّر تابنده چو از دیده نهان شد
نور خرد از اَنفُس و آفاق برافتاد...
داغ عجبی از جگر سوخته، گل کرد
شور عجبی، دلشدگان را به سر افتاد...
از ماحَضَرِ تلخِ جهان، کام فرو شست
این طوطیِ اعجازبیان، در شکر افتاد
شور عجبی از جگر خاک بلند است
این واقعهی صعب، قیامت اثر افتاد
آثار مسیح فسایی:
از این عالم بزرگوار تألیفات بسیاری بر جای مانده است:
تحفهی سلیمانیه (ترجمهی ارشاد شیخ مفید)؛ قصیدةالطّنانة (شعر عربی در مدح امام علی علیهالسلام)؛ سفینه (فیلم این اثر به شمارهی 2444 در دانشگاه تهران به خطّ او موجود است)؛ حاشیه بر شرح تجرید طوسی (ز نسخهی خطی آن به شمارهی 1965 در دانشگاه تهران نگهداری میشود)؛ حلیةالآداب و حلبةالکُتّاب (نسخهی خطی، به شمارهی 2454، دانشگاه تهران)؛ قصر و اِتمام نماز؛ دیباچهی ترجمهی مصائب النّواصب؛ مجموعهی اشعار عربی و فارسی و معمّیات، حاوی یک هزار و اندی بیت؛ اثبات واجب و توحید او؛ خطبهها، منشآت، مراسلاتی که با آقا حسین خوانساری، پدر حزین لاهیجی، ملا علیرضا تجلّی، میرزا اشرف حکیم و... داشته است.
نمونه اشعار فارسی
اشعار فارسی مسیح فسایی که در تذکرهها و سایر منابع ادبی نقل شده، این ابیات است:
شد گرمِ جگرسوزیام آن رند شرابی
مستیش بر این داشت که گردید کبابی
* * *
شمعی نزد از دست تو بر سر گل داغی
روشن نشد از پرتو حسن تو چراغی
* * *
نمک ز شور جنون رفت و بی دِماغم کرد
سیاهی از سرِ داغم فتاد و داغم کرد
* * *
غم نیست اگر دل، غم بسیار ندارد
این بس که به من عیش، سر و کار ندارد
* * *
ساقی بیار باده که کارم به کام شد
می در پیاله ریز، که عیشم مدام شد
* * *
تا که شاهین زبانت به ترازوی دو گوش
سخن خویش نسنجد، به سخن دان مفروش
* * *
از شرم گل روی تو چون رشتهی گوهر
از دیده، نگاهم عرقآلود برآمد
* * *
همین بس است که میبایدم جدا ز تو زیست
دگر حکایت شبهای انتظار مپرس
* * *
قطع نفَس خصم، به مقراض خموشی¬ست
مگشای به تندی لب شمشیر دودَم باش
* * *
سرشک نیم شب چون گوهر مقصود میگردد
به این امّید من هم دانهای بر خاک میریزم
* * *
ز بیم دزد معنی، شعر خود پوشیده میدارم
چو زرداری که بر اهل طمع حالش نهان باشد
* * *
ز جای خویشتن برخیز و رنگینساز مجلس را
که نَبْوَد پوچگو را بهتر از نقل مکان، نقلی
* * *
یک شب به کام شوق در آغوش خود تو را
میخواستم ز دور تماشا کنم، نشد
* * *
سیه¬بختی که دارد در نظر لعل مَی آشامش
چو داغ لاله، از خون جگر رنگین بُوَد جامش
* * *
نَفَس بر گِرد آن چون رشتهی گلدسته میگردد
زبان هرگاه گل بر سر زند از بردن نامش
* * *
هم¬چو داغ لاله، بخت ما نقاب وصل ماست
گر در آغوش توایم، از پیرهن در آتشیم
* * *
به پیری پیش گیرند اهل دنیا، دامن خواهش
قدِ این خارها چون خم شود، قلاّب میگردد
* * *
خون به قدر چهره رنگین کردنی در دل نماند
این¬قدَر هم نیست رنگ از چرخ زنگاری مرا
* * *
چون نگاه عینک، آن رهرو که روشن¬دل بُوَد
سنگ راهش، باعث نزدیکی منزل بُوَد
* * *
رنگش، ز شوخ چشمیِ نظّاره بشکند
بر روی او به دیدهی «معنی» نظر کنید
* * *
دلی از نار، در آزار خود بیتابتر دارم
نوآموز غمَم، دیوانگیها در نظر دارم
چو ابری گرد از خاکم به چندین رنگ برخیزد
چنین کز اختلاف طور او خون در جگر دارم
* * *
به سر نتوان رساندن با حیات تن، ره دل را
به چشم نقش پا در خواب نتوان دید منزل را
رهین منّت خویشم، که با عذر تهی¬دستی
چو ردِّ شمس، مشکل میشمارد ردِّ سائل را
ز بس شوق شهادت بود طوق گردن جانم
سرم گرداب کرد آب دَم شمشیر قاتل را
* * *
گرفتار تو را چون جوهر شمشیر، از حیرت
سخن از ناتوانی بر لب اظهار میپیچد
تواضعهای دشمن، در عقب سرگشتگی دارد
ره پُرخَم، عنان سیل بی¬زنهار میپیچد
نمیدانم رگِ جانِ که شد پیوند با زلفش
که دل در سینهام میپیچد و بسیار میپیچد
ز عذرِ کردهها «معنی»! خجالت بیشتر دارم
به خود تسبیحِ من از شرم استغفار میپیچد
عزیزانی که مایلند پژوهش بیشتری پیرامون زندگینامه، آثار و اشعار محمدمسیح فسایی انجام دهند؛ میتوانند به منابع زیر مراجعه نمایند:
محمدطاهر نصرآبادی، تذکرهی نصرآبادی، صص 174 و 175؛ محمدعلی کشمیری، نجوم السّماء، صص 195 - 201؛ مؤلفین کتب چاپی مُشار، خانبابامشار، ج 6، صص 190 و 191؛ شیخ مفید، مرآت الفصاحة، ؛ شیخ عباس قمی، فوائدالرضویّه، ص 643؛ فهرست کتابهای چاپی مشار، خانبابامشار، ص 801؛ فهرست کتابخانهی دانشگاه تهران، ج 3، ص 133؛ حسن حسینی فسایی، فارسنامهی ناصری، صص 1392 و 1393؛ محمدصدیق حسن خان، تذکرهی شمع انجمن، صص 430 و 431؛ محمدعلی مدرس، ریحانةالادب، ج 1، ص 314؛ ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج 5، صص 316 و 317؛ مهدی محقق، آرامنامه، صص 112-115؛ فرصت حسینی شیرازی، آثارالعجم، ص 83. 1
1.رواق اشراق (تذکره شاعران روحانی)، محمدعلی مجاهدی، جلد اول، صص 621-615