بلند میپرم و پر غرورم و شادم
همیشه حسرت یک مشت جوجه صیادم
مرا اسیر خودت کردی ای هوای لطیف
منی که دل به دل آسمان نمیدادم
برایت از همه هفتخان گذر کردم
ولی کنار تو از هفت دولت آزادم
پریدن از سرم افتاده و فدای سرت
هوای رفتن اگر رفته است از یادم
درخت میشوم و میشوم مجاور تو
به پشت گرمی ات ای نور! خانه آبادم...