چشمم به سوی قبله و قلبم در احتضار
می جوشد اشک عاشقی از چشم انتظار
لبریز اشک و خون شده پیمانه های صبر
از چشم های سرخ و جگرهای داغدار
جای ترنج دل شده خون ای عزیز مصر
بی تو بریده از همگان، قلب بی قرار
عمری اگر چه بی سر و پا بوده ام ولی
بی پا و سر به پای تو سر می دهم به دار
سیراب از سرابم و درمانده در کویر
بر آسمان خشک ترک خورده ام ببار
از رد پای مخفی ماه ای نسیم صبح
قدری به خاک شب زده ام روشنی بکار
شیخ مسعود اسدی خانوکی