توافق با پاييز
پاييز رنگارنگ وقتي ميرسد از راه
آهسته آهسته درختان رنگ مي بازند
بر برگ برگ برگ هاي سبز رنگ خويش
پيراهني با جلوه اي صد رنگ مي سازند
رنگ بنفش و رنگ زرد و سرخ و نارنجي
رنگ طلا رنگ غروب نور رنگ خون
رنگ جدايي از درخت از اصل از ريشه
رنگ كفن پوسيده اي در دخمه اي مدفون
رنگ ملاقات غزال و گرگ خون آشام
رنگ توافق با توقف با سكون با مرگ
رنگ درخت غافل از آينده اي مبهم
رنگ كبود سيلي سرد خزان با برگ
نسيان فقط مخصوص انسان نيست مي بينم
حتي درختان هم گرفتاران نسيانند
هر سال مست از جام رنگارنگ پاييزند
هر سال زير تيغ سرماي زمستانند
کم کم صدای زوزه های گرگ می آید
وقتی غزال تیز پا خواب گران دارد
با زوزه ی باد خزان انگار مأنوس است
باغی که در خود قبر صدها باغبان دارد
از آتش سرمای این بوران دهشت ناک
رنگ درختان تناور تیره می گردد
قبل از بهار دیگری هیزم شکن این بار
بر کنده ی خشک درختان چیره می گردد
سروی است اما ریشه زد در جان کوهستان
ده ها خزان را بر زمین کوبید با دستش
سروی که باشد آبروی این درختستان
هر سال فروردین این باغ است سرمستش
شیخ مسعود اسدی خانوکی