بسمالله 
 
_این سفره را بگیر و برو تا کنار ضبط
زیباترین نشانی دنیا: کنار ضبط
 
آن روزها سحر به سحر صبح میشدیم
تلفیق فال بود و تماشا کنار ضبط
 
مادر میان پخت و پز و رُفت و روبها
میخواند واژه واژه دعا را کنار ضبط 
 
در رختخواب گرم در آغوش واژهها 
سر میزدم به عالم رؤیا کنار ضبط
 
بابا گرفت دست مرا توی دست و گفت: 
امشب بخوان دوباره خدا را کنار ضبط
 
در انتظار لحظهی خندیدن اذان 
با گریه مینشست به احیا کنار ضبط
 
حالا شکسته بال و پرم میخری مرا؟
مثل دل شکستهی بابا کنار ضبط؟
 
مثل پرندههای مهاجر نشسته ام 
بی سر پناه و ساکت و تنها کنار ضبط 
 
تاریکم، این سحر برسانم به آفتاب
من منتظر نشسته ام اینجا.... کنار ضبط