شعر حوزه
15 اردیبهشت 1404

بررسی شعر و ادبیات در گذشته و حال حوزه های علمیه عراق

گفتگوی دبیرخانه علمی چهارمین جشنواره بین المللی شعر اشراق در سال 1396 با حجةالاسلام دکتر احمدفاضل سعدی، پیرامون شعر و ادبیات در حوزه های علمیه عراق

اشراق: برای ورود به بحث، در ابتدا لطفا برایمان از پیشینه حوزه علمیه در عراق بگویید.

ـ یکی از دلایل اهمیت حوزه نجف این است که در زمان خود اهل‌بیت: پایگاه علمی تشیّع بوده است. امام صادق7 گاهی تشریف می‌بردند کوفه و آنجا مجلس درس برگزار می‌کردند. تعداد زیادی از افراد چه از شیعه و چه سنی می‌آمدند و در درس ایشان شرکت می‌کردند. که در رجال طوسی; به این مسأله هم اشاره شده است. ولی روش کوفه، با روشی که در نجف مرسوم بود، فرق می‌کند. در کوفه روش حدیثی حاکم بود ولی در نجف روش اجتهادی. در بغداد هم حوزه بود. آنها هم ویژگی‌های خاص خودش را دارد و حداقل ما دو ویژگی در بغداد داریم که شاید در هیچ‌جا این دو ویژگی تکرار نشده است:

ویژگی اول، ویژگی تضارب افکاری که در بغداد بود. در آن دوران، بغداد تنها یک پایتخت سیاسی نبود؛ بلکه یک پایتخت فکری هم بود. معتزله بغداد ذهنیتشان بازتر از معتزله بصره بود؛ چون اهل بصره تا حدودی گرایش سنی داشتند. ولی بغداد به شیعه گرایش داشتند. شخص «ابن ابی الحدید» و امثال ایشان در بغداد بودند.

 

اشراق: این مربوط به کدام بازه زمانی است؟

ـ اعتزال که از قرن اول ظهور کرد. ولی بیشتر تمرکز من روی قرن سوم و چهارم است.

 

اشراق: مکاتبی که در بصره و یا در سامرا بوده و همچنین مکاتب فکری مانند متصوّفه، با هم هم‌عصر بودند؟

 ـ اینها ممکن است نقطه آغازشان یک عصر نباشد ولی در مسیر با هم تلاقی داشتند. همین حالا هم یک اثری از متصوفه در بغدادرا می‌بینید، مثل گیلانی یا بعضی از مشایخ متصوّفه حتی اگر گنبد وبارگاهی ندارند، ولی آثاری از آنها در بغداد باقی مانده است.

ویژگی دوم بغداد، آل بویه بود. «محمد آرکون» متفکر الجزایری که استاد «سوربُن» بود، در کتاب «الاسلام اروپا» بهترین دوران اسلام بعد از پیامبر6 را دوران آل بویه می‌داند و ما هنوز حق آل بویه را نمی‌دانیم. آنها خدمت خیلی بزرگی به کلّ بشریت کردند. ذهنیت خیلی بازی داشتند و به دیگران میدان می‌دادند. آنها بسیار شیخ مفید; را تکریم کردند. ایشان یک روحانی که در یک حوزه زندگی می‌کرد، نبود. بلکه شبیه به یک پادشاه یا یک حاکم بزرگی بود که فرمان می‌داد. «نَقابَةُ الطالبیّین» هم از اتفاقات آن دوران بود.

 

اشراق: وظیفه «نقابة الطالبیّین» چه بود؟

 ـ «نقابة» به معنی «انجمن سادات» یا همان اشراف، در بغداد بود وشریف مرتضی، شریف رضی; در همان «نقابة الطالبیّین» نقش و جایگاه داشتند. کارش سرپرستی تمام سادات از آغاز تا پایان کار بود. مانند این انجمن بعد درجاهای دیگرمثلاً در «مکه» و «مدینه» و در «مراکش»داشتیم.

 

اشراق: مثلاً اگر بخواهیم شرایط محیطی‌ یک شخصیتی مثل «شیخ مفید;» یا «سید مرتضی;» یا آن کسانی که استوانه‌های علم و هنوز هم مرجع هستند را الان بشناسیم، منابع تاریخی آن قدر هست که جواب‌گو باشد؟

 ـ تصورم این است که «بله». حوزه ما با فقه شیخ مفید; و عقاید شیخ مفید; وتاریخ شیخ مفید; روبرو است. این سه تقریباً مهم‌ترین شاخصه‌های شیخ مفید; است. ولی قطعاً این کتاب‌ها زندگی شیخ مفید; را بیان نمی‌کند. درحالیکه شناخت محیط و دوره وحکومت وشخصیت های ان عصر می‌تواند رازهای بسیاری بگشاید و مارا بیشتر به شیخ مفید; نزدیکتر کند که بنده این را بازسازی صحنه می‌نامم، مثلاً درباره اهل‌بیت: شیخ مفید; در کتاب «ارشاد» کوچه‌های مدینه را توصیف نمی‌کند ولی کتاب «تاریخ مدینه» این‌ها را ذکر می‌کند، لذا می‌توانیم بازسازی صحنه کنیم.

 

اشراق: بعد از آل بویه چه اتفاقاتی افتاد؟

این وضعیت بغداد برای بعضی‌ها قابل تحمل نبود. آل بویه از بغداد رخت بربستند وطغرل بیگ بغداد را تصرف کرد. پس از تصرف اولین چیزی که از آن استفاده کرد، مسأله اختلافات مذهبی بین شیعه واهل سنت بود. حنابله که در زمان آل بویه دیگر نقششان خیلی کم رنگ شده بود حیات دوباره یافتند و به اختلافات دامن زدند و رونق علمی بغداد را از بین بردند. کتابخانه شیخ طوسی; به آتش کشیده شد وکار به جایی رسید که شیخ طوسی; در سال 448 یا 449 بغداد را ترک کرد و به دنبال جایی شد که در آنجا بتواند درس‌هایش را بگوید و کتاب‌هایش در امان باشد لذا نجف را برگزید. البته این طور نیست که نجف با آمدن «شیخ طوسی;» از صفر کار را شروع کرد. قبل از شیخ طوسی; ماعلمایی هم در نجف داشتیم.

این مرکز علمی تا قرن هفتم رونق داشت. یعنی بعد از شیخ طوسی;، فرزندش «ابوعلی;» ریاست حوزه را داشت و بعد شاگردان این راه را ادامه دادند.در قرن هفتم شاهد یک تحول وانتقال از حوزه نجف به حوزه حلّه هستیم.فکر می‌کنم حوزه حلّه، ادامه روش شیخ مفیداست. شما اگر می‌خواهید بیایید واقعاً شیخ مفید را بیابید، می‌توانید در مدرسه حلّه ببینید.بنده معتقدم انفتاح وازاد اندیشی شیخ مفید; را در «محقق حلی;»، «علامه حلی;»، «خواجه نصیر الدین طوسی;»و«شهید اوّل;» می‌بینید. اینها نتایج مدرسه حلّه بودند. مثل نتایج بغداد که «سیّد مرتضی;» وشیخ طوسی; بود.

 

اشراق: کمی برایمان از وضعیت ادبیات در این مدارس بفرمایید.

 ـ شما در مدرسه بغداد نمی‌توانید بین حوزه و ادبیات جدایی قائل شوید. شریف مرتضی یک ادیب است. قلم شیخ مفید;، قلم یک ادیب است. سیّد مرتضی هم همین ویژگی را داشت. شما «شریف رضی» را که دیگر در قله ادب می‌بینید. می‌خواهم بگویم اگر شریف رضی شیعه نبود، در تمام کتاب‌های ادبیات جهان عرب،شعر وزندگی‌نامه‌اش تدریس می‌شد.واقعاً انسان باید در مقابل شعر ایشان تعظیم کند.  به نظرم اگر دیوان شعر شریف رضی را بعد از کلامُ علیٍّ که سخنش «دونَ کلامِ الخالق وفَوقَ کلامِ المَخلوق» قرار بدهید؛ کار نادرستی نکرده‌اید.درادبیات بعداز قرآن ونهج البلاغه وصحیفه سجادیه، شریف رضی است. تااین حد این ادیب بالا بود.این ادیب کم نظیر فرزند حوزه بود.

 

اشراق: این شکوفایی در چه قرنی بود وتا کی ادامه داشت؟

 ـ این شکوفایی در قرن سه و چهارم است و متأسفانه پس از انتقال به نجف این شعله ادبیات دیگر فروکش می‌کند تا وقتی که دوباره منتقل می‌شود به حلّه. آنجا ادبیات نیازمند این شد که انسان شعر بگوید. بغداد هم این ویژگی را داشت؛ و لذا معروف است «حسن بن جهم»، شاعر هارون الرشید بیابان نشین بود، وقتی وارد کاخ هارون شد که در ستایش هارون پادشاه و خلیفه عباسی، شعری بخواند و توصیفی کند گفت:

«اَنتَ کَالکَلبِ فی الوَفاء»؛

«وکَالتِّیس فی قراع الخُطوبِ»؛

«تو همچون سگ هستی در وفا وشبیه بز کوهی هستی دربرابر مشکلات». او می‌خواست با این عبارات هارون را توصیف کند. مثلاً خیلی در حقش لطف کرده. می‌گویند دور و بری‌های هارون گفتند اینکه توهین است. هارون گفت: نه، این شاعر بیابان است. بهتر از این بلد نیست. او را به «رَصافه» بغداد ببرید تا مدتی آنجا بماند و نگاهش عوض ‌شود. مدتی بعد ابن جهم آمد و دوباره شعر خواند:

«عُیونُ المَها بین الرَّصافَةِ وَالجِسرِ»

«سَلَبنَ (یا جَلَبنَ) الهَوی مِن حَیثُ اَدرِی و لا اَدرِی»

«المَها» یعنی آهوها، چشم‌های آهوها. ظاهراً دختران بغداد رابه آهو تشبیه می‌کند و می‌گوید اینها دل من را به سمت خودشان کشانده‌اند و ناخواسته، مرا به سمت خودشان کشاندند.

ببینید! این کجا وسگ و بز کوهی کجا!؟

مناطق سبز و خوش آب و هوا قطعاً مردمش ذهنشان ادیبانه‌تر و شاعرانه‌تر است و نسبت به آنهایی که در مناطق خشک قرار دارند، روحیه لطیف‌تری دارند. شما مکه و مدینه را مقایسه کنید. مردم مکه خشک‌تراز مردم مدینه هستند.پیامبر6 دولتش را در مدینه تشکیل داد نه در مکه.

حله و بغداد زمین هموار دارند ؛ یعنی اطرافشان را می‌دیدند، آسمان را کاملاً می‌دیدند. شما شعر علامه حلی یا محقق حلی را وقتی نگاه کنید؛ می‌بینید با اینکه ایشان مرجع تقلید بوده ـ و دنبال غزل و اینها هم نبوده ـ ولی شعرشان کاملاً شفاف است و یک احساس لطیفی در انسان به وجود می‌آورد.

 

اشراق: چه زمانی حوزه به کربلا منتقل شد؟ چرا حوزه کربلا نتوانست خدمت شایانی به ادبیات کند؟

 ـ قرن دهم حوزه از حلّه به شهر کربلا منتقل ‌شد. در آن دوران دو مکتب اصولی و اَخباری بود. کربلا خیلی خوش آب و هوا بود و این می‌توانست زمینه خیلی خوبی باشد. یعنی از قرن دهم تا اول قرن سیزدهم، حوزه کربلا پتانسیل این را داشت که در زمینه ادبیات حرف اول را بزند. به خصوص که مرقد مطهّر امام حسین7 خود شاعر آفرین است. همین حالا هر انسانی که به سمت کربلا برود، همین که گنبد امام حسین7 را ببیند، ناخودآگاه احساس درونی‌اش را بر زبان جاری می‌کند و این، آغاز شعر است. کربلا شهر احساسات است.

ولی این درگیری‌هایی که بین دو مکتب شد ـ «شیخ وحید بهبهانی» با مکتب اخباری ـ سبب شد که تمرکز روی بعضی چیزها بشود و خیلی از چیزها هم مورد اغفال واقع شود. اختلافات در حدی رسید که حتی شاید مسأله نماز خواندن پشت سر دیگری را جایز نمی‌دانستند،متاسفانه مکتب اهل‌بیت هزینه این اختلافات را می‌پردازد.

ممکن است این اختلافات اثراتی داشته باشدمثلا موجب رونق علم اصول شد.آقای وحید بهبهانی;انصافاً خدمت خیلی بزرگی به اصول کرد.ولی اصول شبیه ریاضیات است و یک ریاضی‌دان شاعر نمی‌تواند باشد. چون با اعداد سر وکار دارد با احساس سر و کار ندارد. کارش با انتزاعات عقلی است نه با قلب. لذا کربلا را در این دوران خیلی خدمت به شعر و ادبیات نکرده است.

تا دوباره قرن سیزدهم «سید بحرالعلوم;» مرجعیت یا بگوییم زعامت حوزه را در دست می‌گیرد ونجف حیاتی دیگر شاهدشد.این سید بزرگوار هم در زمینه ادبیات وهم مدیریت به نجف خدمت کرد، کارها را بین علما تقسیم ‌کرد.

 

اشراق: آیا رابطه خوب سیّد بحرالعلوم; با ادبیات هم در رونق دوباره نجف موثر بود؟

 ـ بله. سیّد بحرالعلوم; عالم اخلاق، عارف و فقیه بود. ولی رابطه‌اش با ادبیات هم رابطه خوبی است. این هم روی نجف تأثیر داشت. بنده معتقدم که هر جایی می‌تواند زادگاه شعر باشد؛ اگر سه چیز فراهم شود: طبیعت مناسب، درد و رنج که سبب شود انسان شعر بگوید، و شخصیت تاثیرگذارکه جرقه‌ای را بزند و برای تولد شعر زمینه‌ساز باشد.

ببینید وقتی کسی به عنوان زعیم یک حوزه دینی قرار گیرد وبا ذهنیت باز مجال دهد و این جو را فراهم کند که دیگران شعر بگویند؛ قطعا بسیار موثر است. شاید این صرفا تحلیل خودم باشد. سیّد بحرالعلوم; تکیه‌اش به خاندان‌های معروف نجف بود. اینها طایفه و قبیله‌ بودند. این خاندان‌ها بزرگترین شعرا را تربیت کردند. وقتی خاندانی معروف باشد، یعنی جوّ ادبی در آنها هست.

 

اشراق: آیا درباره شعر نجف، کتاب مستقلّی نوشته شده؟

 ـ کتاب‌های زیادی درباره شعر نجف نوشته شده است. بعضی‌ دایرة‌المعارف‌ هستند. مثلاً «ادب الطّفّ» نوشته «سید جواد شبّر» یا «شعراء الغریّ» نوشته «خاقانی» هست که آن هم یک دوره بزرگ است. یکی از کتاب‌هایی که نوشته شده، کتاب «موسوعة النجف الأشرف» توسط آقای «جعفر الدجیلی» است. بیست و دو جلد دارد. جلدهایی که مخصوص شعرای نجف است بنده بررسی کردم؛ حداقل نود درصد شعرایی که در این موسوعه نامشان ذکر شده، طلبه و از حوزه نجف بوده‌اند.

جلد پنجمش «النجف فی الشعر» به این می‌پردازد که شعرا درباره نجف چه سروده‌اند. از شعرایی که موسوعه به آن پرداخته «شیخ محمد سماوی;» یکی از روحانیون نجف است که منظومه‌ای درباره تاریخ نجف دارد. تعداد ابیات این منظومه هزار و دویست و نود و هفت بیت است.

جلد پانزدهم موسوعه تحت عنوان «شعراء النّجف، القرن السّادس –القرن الثانی عشر» است. در آغاز این مجلّد به رویکردهای موضوعی و فنی پیرامون شاعران نجف ـ مانند رویکرد دینی، اجتماعی، عاطفی و امثال اینها ـ پرداخته است. اولین شاعری که نام می‌برد «سید ضیاء الدین فضل الله راوندی;» قرن ششم و آخرین شاعر«محمد بن یوسف جامعی (محی الدین)» است. در این میان نام هشتاد و شش شاعر دیگر را هم می‌آورد که چهار پنجمشان طلبه بوده‌اند.

جلد شانزدهم، همین موسوعه با عنوان «شعراء النجف، القرن الثالث عشر». در آغاز این جلد، به عوامل شکوفایی شعر در نجف اشاره کرده؛ عواملی مثل مرجعیت دینی و همچنین رخدادهاوحوادث عمومی. زندگی‌نامه هشتاد و نه شاعر از شاعران نجف را آورده که اولینشان در این جلد «ابو الحسن کوثری» و آخرینشان «عباس قرشی» است.

جلد هفدهم «موسوعه دجیلی»، «شعراء النجف، القرن الرابع عشر، القسم الاول». در آنجا می‌گوید: قرن چهاردهم که تقریباً مساوی است با قرن نوزدهم میلادی (که در کشورهای عربی به عنوان «قرن تاریکی ادبیات» شمرده می‌شود) نجف در اوج شعر قرار گرفته بود. پس از آن در قرن بیستم میلادی ما شاهد جنگ جهانی اول و دوم بودیم. اروپا آن وضعیتی که داشت، عراق و کل منطقه هم تحت تأثیر این دو جنگ قرار گرفت. انگلیس وارد عراق شد، نهضت مشروطه در ایران رخ داد، منطقه پر از آشوب بود و نجف قلب این حوادث بود. در این جلد به صد شاعر ذکر شده است.

جلد هجدهم با عنوان «شعراء النجف، القرن الرابع عشر-القسم الثانی» و جلد نوزدهم با عنوان «شعراء النجف، القرن الرابع عشر-القسم الثالث» در این سه بخش دویست و هشتاد و دو شاعر نام برده شده است.

جلد بیستم ادامه قرن 14 هست که بخش چهارم است. جلد بیست و یکم و بیست و دوم به قرن پانزدهم مرتبطند که به زندگی‌نامه صد وهشتاد و دو شاعر پرداخته شده است.

 

اشراق: آیا این بحبوحه حوادث اجتماعی و سیاسی در شعر هم نمود داشت؟

 ـ بله. شما تصور کنید یک جایی که این همه اختلاف، درگیری و این همه مشکلات باشد، ممکن است انسان به فکر چیزهای دیگر باشد، ولی ادبیات نجف هیچ‌وقت در این دوران ساکت نمی‌شود و آرام نمی‌نشیند. کما اینکه در همین دوره در ایران هم ما شاهد یک سبک نوینی از ادبیات هستیم، در دوران مشروطه یک روح جدیدی در ادبیات دمیده می‌شود. یک اختلاف مهم بین شعر ایران و شعر عراق در آن دوران هست که قطعاً عواملی داشته است. ایران شاید بیشتر در معرض هجوم فرهنگ غرب قرارگرفت، یعنی مشروطه از آن مسیری که داشت، منحرف شد و این انحراف روی ادبا هم تاثیرگذار بود. ولی در حوزه نجف چنین چیزی نداشتیم بلکه حالت سنتی‌اش را بیشتر توانست نگه دارد.

من نمی‌خواهم بگویم که در ایران همه‌ تحت تأثیر غرب بودند، نه، شعرایی داشتیم که آزادی‌خواه و استقلال‌طلب بودند و هیچ‌وقت راضی نبودند فرهنگ غرب حاکم شود. در مقابل، یک عده‌ای بودند که اصلاً غرب را راه نجات می‌دانستند. در حوزه نجف ما چنین چیزی نداریم، شعر نجف اصالت محتوایی‌اش از دست نداد. بله عوامل زمینه‌ساز تحول بودند.

اشراق: شما ارتباط ادبیات ایران و عراق را چطور می‌بینید؟

ببینید شعر مثل اشعه آفتاب است. آفتاب وقتی طلوع می‌کند، همه جا را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد. اشعه‌ای که در آنجا هست، اینجا هم هست. شعر هم همین طور است. ادبیات هم همین طور است، مرز ندارد. ما وقتی از یک کشور می‌خواهیم برویم باید گذرنامه داشته باشیم. ولی ادبیات گذرنامه ندارد. مثلاً دیوان یک شاعر لبنانی به همه جا می‌رسد، بعد تعدادی از افراد می‌آیند تحت تأثیر این شعر می‌نویسند. لذا بین ایران و عراق ارتباط ادبیاتی‌ خیلی بالایی وجود دارد. حداقل نقطه التقای بین شعر ایران و عراق، امام حسین7 است.

«خلیل بن احمد فراهیدی» اهل بصره بود ولی ایران از او استقبال کرد. این دو کشور ارتباط مستحکمی دارند وتاثیر متبادل دارند. نگاه کنید مثلاً دو سه سال پیش در ایران کلمه «موکب» ناشناخته بود. اما حالا یک ایرانی خیلی راحت می‌فهمد که «موکب» چیست. بعد از مدتی شعراء این کلمه «موکب» را وارد شعرشان می‌کنند و می‌شود بخشی از شعر شعرای ایرانی. امروز در تلویزیون خانم گزارشگری می‌گفت: «سرور احرار». عرب‌ها می‌گویند «امام حسین7، سیّد الاحرار است». کلمه «احرار» قبلاً نبوده اما کم‌کم بین مردم جا می‌افتد.

آن روی دیگر سکه، شعرایی هستند که کاری به این مسائل نداشتند. شعرایی داریم که شاید مثلاً در اوصاف چیزهای دیگری شعر گفتند مثل «ایرج میرزا» و دیگران. البته «ایرج میرزا» شعر حسینی هم داشت.

 

اشراق: از شاعران معاصر برایمان بفرمایید.

 ـ ما در قرن معاصر فراز و فرود زیادی در تعداد شعرا می‌بینیم. یک مدتی شعرا خیلی زیاد می‌شوند، یک مدتی کم می‌شوند. این هم نیازمند یک تحلیل هست که چه عواملی سبب می‌شود که اینجا شعرا را می‌بینید که زیاد شدند، چرا در این دوره کم شدند، چه عواملی اثرگذار بود؟ یکی از عوامل تأثیرگذار این است که خود مرجعیت و فقاهت، رابطه تنگاتنگی با ادبیات داشته باشد، مثل مرحوم «غروی اصفهانی;».

بزرگانی بودند که فقیه یا عارف بودند، شعر هم می‌گفتند. همین آقای «شیخ محمدرضا مظفّر;» را ببینید. این شخصیت بزرگ، در مجالس هفتگی شعرا و امثال اینها شرکت می‌کرد. شعر می‌گفت، شعر می‌شنید و به دنبال فرصت بودند که شعر بگویند.

 یا مثلاً سید «محمد سعید حَبّوبی;» که از علمای بزرگ نجف و از رهبران انقلاب بیستم عراق بود. یکی از شعرایی است که واقعاً مورد ظلم واقع شده است. شعر در وصف مشروب دارد. یکی از ادبای بزرگ جهان عرب می‌گفت «قسم می‌خورم که تو اگر مشروب نخورده باشی، نمی‌توانی مشروب را این طور توصیف کنی». تا این حد در توصیف قدرت داشت.

 

اشراق: در نشست وسف گفتید که علمای نجف، دو روز هفته را به جلسات شعر اختصاص می‌دادند.

بله، اینها قلم و فکرشان ادبیاتی بوده و ادبیات را بخشی از زندگی‌شان می‌دانسته‌اند. در نجف روزهای پنج‌شنبه و جمعه‌ها حوزه تعطیل بوده. این بزرگواران فراغت خود را با همین مجالس شعر می‌گذراندند. مجالس بزرگ شعر در خانه مراجع بزرگ برگزار می‌شد. لذا شاعر همچنانکه در زمان ائمه: تحت الحمایه امام7 بود، در حوزه نجف تحت الحمایه مرجع و فقیه بود است. شما چیزی به نام فقیه جدای از شاعر، یا شاعر منهای فقیه خیلی کمتر می‌بینی. اغراق نمی‌کنم اگر بگویم هشتاد درصد تاریخ ادبیات عراق، تولید حوزه است. در مجالس شعر، علما هم شرکت می‌کردند، و هم مشروعیت به شعر می‌دادند، این مجالس ادبی معروف به «مُنتَدَیات» یا «نَدَوات» ، یا«المجالس الادبیّة» یا «اُمسیات» از «مَساء»، «شب»، «شب نشینی‌های شعری» بود.

اگر دو سبکِ «شعر نو» و «شعر شَعبی» را کنار بگذاریم؛ (چون «شعر شَعبی» در حوزه کمتر کار شده است، در «شعر نو» هم همین طور) تقریباً می‌شود گفت هشتاد درصد شعرای عراق را حوزوی می‌بینید. «محمد مهدی جواهری» طلبه و معمّم بوده حالا بعد آقا با حوزه خداحافظی کرد، ولی اوج ادبیاتش را شما در حوزه می‌بینید یا مثلاً مرحوم «سید مصطفی جمال الدین;» طلبه و معمّم بود. «حَبّوبی;» فقیه بوده. شریف رضی; دانشمند حوزوی بوده است.

اشراق: ادبیات لبنان را چطور می‌بینید؟ آیا فرهنگ غرب در شعر حوزه لبنان رسوخ کرده؟

 ـ فرهنگ عمومی لبنان تاثیر زیادی از غرب گرفته است. ولی روحانیت لبنان تحت تأثیر ادبیات نجف هستند. مسلمان و مسیحی‌شان در یک جوّ زندگی می‌کنند. گاهی خواسته یا ناخواسته ممکن است تحت تأثیر قرار بگیرند. هم چنان که من و شما ماشین و یخچال غربی داریم. ولی فکرشان که دیگر غربی نیست. نگاه کنید به «سید محسن امین عاملی;» یا «شرف الدّین;» یا آقای «فضل الله;». اینها در نجف درس خوانده‌اند و ادبیات نجف بود که اینها با خودشان برده‌اند.

 

اشراق: از گعده‌های نجفی زیاد شنیدیم. آن حال و هوای صمیمی در شعر علمای حوزه عراق نمود و انعکاسی نداشت؟ مثلاً آیا علما شعر طنز هم می‌گفتند؟

 ـ به موضوعات متنوع می‌پرداختند، آیت الله اصفی; کتابی درباره علامه «محمّد رضا مظفر;» نوشته، آنجا نقل می‌کند که روزی چند نفر از دوستان و طلبه‌ها می‌خواستند به بهانه‌ای از علامه مظفر; ناهار بگیرند. با خود فکر کردند چطور این درخواست را مطرح کنند. از راه شعر درخواستشان رساندند. بعضی‌ها فکر می‌کنند شعر حوزه خشک وبی جان ولطیفه است اما لطافت و شوخی و طنزی که شما در شعر حوزه نجف می‌بینید مثال زدنی است.

شعر در دوره‌ای تحت عنوان «معرکه» مطرح می‌شد که در آن شعر با شعر پاسخ می‌دادند، عیناً مثل یک معرکه می‌شد و شعرای زیادی هم وارد می‌شدند. یکی از معرکه‌هایی که در نجف بود «معرکة الخمیس» یا «جنگ پنجشنبه» است. روزهای پنج‌شنبه شعرا دور هم جمع می‌شدند و شعرهایشان را می‌خواندند. در این مجالس بزرگان حوزه هم حاضر می‌شدند و خود این «معرکة الخمیس» یکی از عوامل تغییر و تحوّل در عالم شعر شد. یکی از عوامل موثر در نهضت جدید ادبیات عراق، همین «معرکة الخمیس» بود. بیشتر از پنجاه و نه عالم، شاعر، ادیب در این جنگ نقش داشتند. خاندان‌های بزرگی هم در این معرکه شرکت می‌کردند، مثلاً «خاندان بحرالعلوم»، «خاندان کاشف الغطاء»، «خاندان آل نجف»، «طالقانی»، «عطار»، «آملی»، «اعسم»، «قزوینی» و خانواده‌های دیگر. اینها همه شرکت می‌کردند وکتاب‌هایی درباره این جنگ‌ها هم نوشته شده است. این درخشندگی ادبی نجف همزمان با دوران تاریکی ادبیات عرب بود.

یکی از این معرکه‌ها بین دو تا از علمای نجف شروع شد. «شیخ محمد محی الدّین;» و دیگری «سید محمّد زینی;». هر دو از علمای حوزه نجف بودند. بعد از آن شیخ جعفر کبیر; صاحب «کشف الغطاء»، «شیخ محمدرضا نحوی» و امثال اینها وارد این جنگ شدند. آنها از سیّد بحرالعلوم; خواستند قاضی این جنگ باشد. سیّد بحرالعلوم; قضاوت می‌کند و این جنگ با قضاوت ایشان تمام می‌شود.

در سال 1298 هجری قمری یک معرکه جدیدی به اسم «المعرکة الطّاعونیّة» شروع می‌شود. دو نفر از علمای بزرگ می‌آیند دعوایشان را به صورت شعر شروع می‌کنند. یکی «سید محمّد قزوینی;» و دیگری «شیخ محسن خُضَری;» است. ماجرا از این قرار است که بیماری طاعون نجف را می‌گیرد و از آنجا که نجف شهری فقیری است و بهداشت مناسبی هم ندارد؛ عده‌ای مجبور می‌شوند شهر را موقّتاً ترک کنند. یکی از آقایانی که شهر را ترک کرد، همین شیخ محسن خضری; بود. خوب این بهانه شد آنهایی که مخالف رفتن بودند، آقای خضری; و امثال او را مورد حمله قرار دهند که سیّد محمد قزوینی; هم جزء اینها بود. ایشان جزء مخالفین رفتن بود. او در نجف ماند و خدمت بزرگی به نجف کرد. ایشان اطعام بیماران، غسل و تکفین و نماز بر جنازه‌ها را به عهده گرفت و خاندانش هم به تبع از ایشان نقش مهمی در آن دوران ایفا کردند. آقای قزوینی; شعری نوشت در ردّ آقای خضری; با این مضمون که مردان بزرگ زمانی شناخته می‌شوند که در مشکلات باشند، نه اینکه فرار کنند و آقای خضری; جواب ایشان را می‌دهد. کار به جایی می‌رسد که آقای خضری; شعری می‌نویسد در ستایش آقای قزوینی; و ایشان را برای مردانگی که به خرج داده تحسین می‌کند.

این معرکه‌ها هم فقط محدود به نجف نمی‌شد. مثلا یک شاعری در بصره شنیده بود که در نجف این شعر را نوشته‌اند می‌آمد و در ردّش یک شعری می‌فرستاد و این جواب دادن‌ها ادامه پیدا می‌کرد. حلّه و کربلا بیشتر از جاهای دیگر تحت تأثیر بودند، گرچه دامنه‌اش حتی به بغداد هم رسیده بود.

 

اشراق: در قرن بیستم و با وجود جنگ‌های جهانی؛ وضع شعر و شاعران در حوزه در عراق را چطور بود؟

 ـ در قرن بیستم کلاً وضع منطقه بر اثر جنگ‌ها، دو قطبی شدن جهان و تنش‌های همیشگی متحول شد. حالا این تنش‌ها ممکن است جنگ باشد یا جنگ سرد باشد. قطعاً این وضعیت تأثیراتی روی کشورها دارد و شاعر هم بخشی از یک جامعه است. ما می‌توانیم این دوران را به سه بخش تقسیم کنیم.

 

[الف] بخش اول مربوط است به سال‌های بین از 1918 تا سال 1939. در این دوران عراق توسط انگلستان اشغال شد و این اشغال آثار مخرب مختلفی داشت. قطعا نجف هم از این مشکلات به دور نبود. در آن دوران نجف مستقیم یا غیر مستقیم وارد جنگ شد. سال 1914 فتاوایی از نجف صادر می‌شد و برخی از علما از نجف حرکت کردند و تا بصره رفتند و در مقابل انگلستان قرار گرفتند و جنگ را رهبری کردند، مثل «محمد سعید حَبّوبی;»، «سید مهدی حیدری;» و امثال اینها. علمای نجف با انگلستان جنگ مستقیم داشتند و به دنبال آنها کل نجف مستقیم با انگلستان درافتاد، مثل انقلاب نجف که نجف توسط انگلستان چهل و شش روز محاصره شد. این دوران، قطعاً تأثیر بزرگی روی شعر داشت. زمان، زمانِ بسیج کردن مردم و نیروها و آماده شدن برای جنگ بود و شعر نقش بزرگی می‌توانست در این موضوع داشته باشد. چیزی که ما امروز در شعر آن دوران می‌بینیم حجم زیادِ حماسه و شورانگیزی است، اما نقش تصویر در آن‌هاهاهانبنبب کم شده است. یعنی آن جانب ابداعی یا بلاغی و چیزهایی که به جنبه تصویری‌ شعر کمک می‌کند؛ کمتر شده. چون مخاطب در شعر حماسی، مردم هستند و مردم نیازمند کلماتی هستند که آنها را به شور و قیام تشویق کند. اقتضای جامعه این بود. در این دوره شعرای حوزه علمیه حرف اول را می‌زدند مانند «شیخ محمّدرضا شَبیبی»، «شیخ محمّدباقر شَبیبی»، «شیخ محمّدعلی قَسّام»، «شیخ محمّدعلی یعقوبی»، «سیّد هبة الدّین شهرستانی»، «شیخ محمّدجواد جزائری» و امثال اینها شعرای این مرحله بودند.

بعد انگلستان نظام پادشاهی را در عراق به وجود آورد. اولین پادشاه، «فیصل» بود. او از سادات حسنی بود. انگلستان با طرح این موضوع که او از سادات است؛ سعی کرد افکار عمومی را تحت تاثیر قرار دهد. در پذیرش این موضوع، حوزه عراق دچار اختلاف شد. علمای بزرگ حوزه کاظمین، رو به پذیرش «فیصل» آوردند ولی حوزه نجف تقریباً مخالف این مسأله بود. ولی هر طور که شد، خب این هم در آن مرحله روی شعر تأثیر داشت. ببینید پیش از انقلاب بیستم و هنگام قیام، شعر حاکم بر حوزه شعر حماسی بود. بعد از انقلاب بیستم، شعری که در عراق و در حوزه علمیه رواج پیدا می‌کند، حالت سیاسی دارد. آنهایی که مخالف هستند، شعر نقد می‌نوشتند. نقد شخص پادشاه یا اکثرا نقد وزرا. غیر از شعر سیاسی، طرف مقابل بودند که اینها پادشاه را قبول داشتند و شعر تمجید و ستایش می‌سرودند.

 

[ب] مرحله دوم: همین دوران است، دوران  عبور از شعر حماسی به شعر سیاسی که از سال 1939 تا 1945 ادامه داشت. این وضع به همین شکل ادامه پیدا کرد و در مرحله دوم یعنی بین سال‌های 1939 تا 1945 همین اوضاع با همین ویژگی‌ها ادامه پیدا کرد.

در این دوران امثالِ شَبیبی; و قَسّام; و یعقوبی; نقشی در رهبری مبارزه سیاسی هم داشتند. یعنی فقط شاعر نبودند. اینها هم طلبه، عالم، و بعضی‌شان منبری هم بودند، مثل قَسّام; و یعقوبی; از منبری‌های معروف عراق بودند. پس یک بُعد، حوزوی داشتند. یک بُعد رهبری سیاسی مردم بود و بُعد سوم‌شان شاعری بود.

 

اشراق: این تحولات فقط در ساحت محتوا اتّفاق می‌افتاد یا در فرم و مثلاً انتخاب قالب‌های شعری هم تأثیر داشت؟

 ـ نه، فقط در ساحت محتوا نبود. در مسأله وزن هم این تحولات تاثیرگذار بود. در شعر حماسی دیگر قالب «بحر طویل» به کار نمی‌بردند. برای این اشعار بیشتر از قالب رباعی استقبال شد.

تغییر محسوس دیگر؛ افزایش شعر «طنز» بود. آن دوران آنهایی که مخالف بودند، برای اینکه یک وزیری یا سیاستمداری را بکوبند از شعر «طنز» استفاده می‌کردند.

امّا به هر حال این شرایط سیاسی و اجتماعی و نقشی که شعر در این میان داشت، سبب شد که دیگر آن پیشرفت در خصوصیات و ویژگی‌های ادبی و فنّی شعر را نبینیم. مقتضیات زمانی روی ادبیات اثر کرد. تولید شعر زیاد اما از نظر زبانی پیشرفتی نداشت.

 

[ج] مرحله سوم که از سال 1945 تا 1970 است؛ در مسأله شعر در میان علمای حوزه عراق یک تحوّلی به وجود آمد. افراد جدیدی با نگرش و روحیه جدیدی روی کار آمدند. آن نگاه سیاسی ـ حماسی کمرنگ شد وشعرهدفمند شد. شعر «حَرَکی» می‌شود و شعرا سعی می‌کردند با سروده‌های خود مردم را آگاه کنند. «حَرَکی» یعنی «انقلابی» وفعّال،که به دنبال تغییر وتحوّل اجتماعی سیاسی است. شعر در این زمان هم حالت ادبی‌اش را از دست نمی‌دهد، هم تصاویرش قوی و زیبا می‌ماند و هم مفهوم و اندیشه‌های انقلابی‌اش پررنگ می‌شود.

شعر این مرحله به دنبال این بود که یک فرد مسلمان و انقلابی را تربیت کند. لذا مثلاً شاعری مانند «سیّد داود عطّار» گرچه طلبه نبود، اما پرورش یافته جوّ و فضای حوزه بود. شعرهای ایشان شعرنو و واقعاً پر از تحرّک است. خیلی زیبا و شفّاف به مسأله اهل‌بیت: می‌پردازد. ایشان دکترای حقوق داشت. آن شعری که بعد از شهادت شهید صدر; نوشته بود؛ معروف است و همه جا هم خوانده می‌شود. مطلعش این است:

«باقر الصّدر منّا سلاما

اَیُّ باغٍ سَقاکَ الحِماما»

«باغ» یعنی «باغی»، آدمی که متجاوز باشد، «سَقاک» تو را نوشاند، چه چیزی؟ «الحِمام» یعنی موت، مرگ. ایشان سال 1981 در تهران از دنیا رفت.

حوزه در آن دوران، در زمینه ادبیات و قلم بسیار رشد و نمو می‌کند. حتی در بحث‌های علمی‌شان در مقاله‌ها. ادبیات دوباره به روزهای اوجش بر می‌گردد. ادبیات هدفمند، با بصیرت و آگاهی دوباره زنده می‌شود.

همچنین در این دوران ما عناصر ادبی جدیدی هم می‌بینیم که وارد شعر می‌شود. استفاده از شعر نو بیشتر می‌شود و این سبک در کنار شعر کلاسیک قرار می‌گیرد. مثلا شخص علامه «فضل الله;» که بیش از یک دیوان دارد. ایشان هم شعر نو  دارد و هم شعر کلاسیک.

 

اشراق: فرمودید که در این سه مرحله، شعرهای مرحله اوّل حماسی و شعرهای مرحله دوم سیاسی بود. درباره مرحله سوم اشاره‌ای به محتوای اشعار نداشتید و فقط فرمودید که به غنای ادبی اشعار توجّه بیشتری می‌شد.

 ـ از حیث محتوا، شعر این دوره هم تقریباً سیاسی-اجتماعی است. موضوعاتی مثل درد و رنج مسلمانان در جای جای دنیا، نقش تخریبی استکبار در جهان اسلام؛ و لذا شعر آن روز استکبار ستیزی بود. درد و رنج مسلمانان را مطرح می‌کردند و می‌گفتند مشکل اصلی ما همان استکبار و اختلافات مذهبی و اختلافات طایفه‌ای و اینها است.ًشعرایی همچون «سید محمّد جمال هاشمی;»، علامه«فضل الله;»، آقای دکتر «احمد وائلی;» و «شیخ جعفر هلالی;». این افراد بخشی از حوزویون نجف بودند که می‌خواستند با شعر مردم را هدایت و رهبری کنند.

 

اشراق: و تأثیر این شعرها؟

 ـ بنده معتقدم شعر اگر بالاتر از فعالیت های دیگر نباشد، کمتر از آنها نبوده است. به خصوص به خاطر جوان‌پسندی‌اش. خطابه، خوب مؤثر است ولی برادر تنی خطابه همین شعر است. من یادم هست ما آن دوران بچگی‌مان حتی اصول دین را از راه همین شعر حفظ می‌کردیم. به خاطر همین تأثیرها است که «الفیة ابن مالک» و مانند این‌ها را به شکل شعر می‌نویسند. از این رو افکار را بیشتر در قالب شعر مطرح می‌کردند.

در همین دوران، «نادی» (یعنی همان جلسه‌ای که یک عده‌ای در یک جایی می‌نشینند) یا «نَدَوات» (جمعیت‌های ادبی در نجف اشرف) وجشن‌های مردمی در مناسبات دینی در شهرهای مختلف عراق تشکیل می‌شد. جلساتی هدفمند البته به صورت نامحسوس که به وسیله آنها،رهبری وهدایت مردم را به دست گرفتند. شعرای زیادی تحت تاثیر این جلسات برای مداحان شعر گفتند. فلذا هم منبر، هم مدّاح و هم مردم رشد پیدا کردند. آن قصیده معروف که در اربعین می‌شنوید، «یَحسِیَن»؛ یعنی «یا حسین»، «اِبضَمایِرنا» ، «تو در وجدان ما هستی»، «اِحنه بِیک آمَنّا»، «ما به تو ایمان آوردیم»... خواندن این قصیده توسّط مدّاح، سبب شد که حزب بعث یک حالت فوق‌العاده اعلام کند و این افراد را به زندان بیندازند. این قصیده یک زنگ خطری برای بعثی‌هابود. در تاریخ مدّاحی وسینه زنی ما چنین قصیده‌ای نداریم. «ما به سمت قبرت می‌آمدیم در دوران‌های مختلف، اینها دست‌های ما را بریدند، ما گفتیم دست می‌دهیم و نمی‌ترسیم، اینها گردن ما را زدند، ما گفتیم گردن می‌دهیم. بگذار زده شود، و این دژخیم هر روز تکرار می‌شود» این عبارات قصیده بود. نویسنده‌اش آقای «عبد الرسول مُحیی الدّین» بود. مدّاحش هم آقای «شیخ یاسین الرُّمَیثی» یکی از مداحان خیلی قدیمی و معروف عراق بودند.

موضوعات به مقتضای جامعه انتخاب می‌شد. مثلا «فلسطین» جایگاه اول درشعر داشت. در سال 1948 آقای شیخ «عبدالمنعم فِرطوسی» قصیده‌ای تحت عنوان «تحیَّةً لِجُیوشِ العرب» که بر اثر ایجاد دولت نامشروع اسرائیل در فلسطین نوشت. همچنین «سیّد محمّد جمال هاشمی;» قصیده‌ای تحت عنوان «فلسطین» دارد. «شیخ عبدالمهدی مُطَر;» قصیده‌اش را با عنوان «الباب الذَّهَبی» سال 1953 می‌نویسد و دست روی مشکل جهان عرب می‌گذارد. آقای دکتر احمدوائلی; تحت عنوان «حَدیثُ فلسطین»، سال 1968 بعد از جنگ اسرائیل با کشورهای عربی وشکست‌هایی که شد سروده. که خیلی قصیده پر محتوا و پر معنایی است. خوب، این حرکت در ادامه، سبب می‌شود که دکتر «محمدحسین الصّغیر» کتابی تحت عنوان «فلسطین فی الشّعر النّجفی»، «فلسطین در شعر نجف اشرف» بنویسد.

 

اشراق: با وجود اینکه جناب عالی می‌فرمایید بیش از هشتاد درصد شعرای عراق از حوزه بودند؛ این موضوع چرا مغفول مانده و کسی از آن یادی نمی‌کند؟

ـ حکومت و دولت هایی که در عراق برسر کار آمدند همواره با شیعه زاویه داشته‌اند. خصوصا پس از دوران پادشاهی که همیشه اهل سنت و طائفه‌گراها بر سر کار آمده‌اند. آنها همیشه شاعر شیعه را مورد بی‌مهری قرار می‌دادند. چه برسد به شاعر شیعه برخواسته از حوزه. که قطعا مورد بی‌مهری به توان صد قرار می‌گرفته. حتّی پس از سرنگونی صدام در دانشگاه بغداد، به علت اینکه اساتید اکثرا اهل سنت و از دوران صدام بودند اجازه نمی‌دهند دانشجویان پایان‌نامه را با موضوعات مربوط به شعرای شیعی مثل وائلی; بنویسند.

 

اشراق: پس اینکه ما می‌بینیم امروز فضای نجف آن حال و هوا و تکاپوی شعریِ سابق را ندارد، تا حدودی متأثر از حکومت و حزب بعث است.

  • در دهه هفتاد و هشتاد شعر در حوزه حالت سکون پیدا کرد. فضای حوزه به سمت فقه و اصول تمایل بیشتری پیدا کرد و حالت سنتی به خود گرفت. به قدرت رسیدن بعثی‌ها به خاطر فشار سیاسی، ترور شخصیتی و کوچ اجباری برخی از علما وطلاب این فضا پررنگ‌تر شد.  وائلی و سیّد مصطفی جمال الدّین و امثال انها مجبور به ترک شدند.

حزب بعث به وسیله تطمیع سعی کرد شاعرانی درست کند که بیایند و پیام حزب بعث را از راه شعر به مردم معرفی کنند. در سال 1975 «شیخ عارف بصری;» با چهار تن از رهبران جریان آگاهی اعدام شدند. مبارزه با حزب بعث و مواجهه مستقیم با این حزب، سبب شد که دیگر آن حسّ و شور شعر تا حدودی فروکش کند و این ادامه پیدا کرد تا دهه هشتاد ونود. یعنی کلاً دیگر آن رونق شعر را در حوزه نجف نمی‌بینید،وخبری از مجالس شعر نبودوتمام زمینه‌های ارتباط بین شعرا قطع شد.می‌شود گفت که یک حالت امنیتی بر کلّ عراق حاکم شد.اصلاً کتاب‌های شیعی کلاً ممنوع بود و شاعر مستقل و آزاد حق چاپ دیوان شعرنداشت. هیچ زمینه‌ای برای رشد یک شاعر فراهم نمی‌شد. جز بعثی‌ها، آنها که در خدمت رژیم بودند، آنهایی که از صدام تمجید می‌کردند و حتّی در شعرهایشان او را به مرحله خدا می‌رساندند، مانند «شفیق الکمالی» شاعر حزب بعث که درباره صدام می‌گوید:

 «من چه بگویم در حق تو، بگویم خدایی، واقعاً به تو ظلم کرده‌ام. چون تو بالاتر از خدا هستی!»

اینها جیره‌خوران صدام و حزب بعث بودند و اینها بودند که کتاب‌هایشان چاپ می‌شد. یک شاعر شیعه اصلاً نمی‌توانست دیوان چاپ کند. سرانجام حتی شفیق الکمالی از دست صدام در امان نماند واعدام شد.

در اینجا لازم می‌بینم اشاره به شعر مهاجری کنم، تعداد زیادی ازعراقی هایی که مخالف رژیم بعث توانستند از اعدام نجات یابند با مهاجرت ازعراق درمیان این گروه بسیاری ازشعرای حوزه بودند که خارج ازکشور توانستند دیوان اشعارشان را چاپ کنند و انجمن‌های شعر تشکیل دهند .

 

اشراق: چرا بعد از سقوط صدام دیگر شعر به آن دوران شکوفایی‌اش در حوزه برنگشت؟

 ـ مشکلاتی که در زمان صدام به وجود آمد باعث شد که ارتباط حوزه تقریبا با شعر قطع یا بهتر است بگوییم کم‌رنگ شود. پس از سقوط او بعضی جاها یک سوسویی از شعر می‌بینیم یا تولّد دوباره‌ای از شعر. ولی وضعیت شعر در حوزه مثل یک فرزند یتیمی است که پدر را از دست داده باشد. کسی نیست که بیاید از درون حوزه شعر وشعرا را مدیریت کند، شعرا را تشویق و دلگرم کند. آن چیزی که مانده فقط گرایش به فقه و اصول است. البته با توجه به ضربه‌های بزرگی که حوزه نجف متحمل شد؛ چنین وضعیتی طبیعی است و برای بهبودی نیازمند زمان است.

مساله دیگر این است که جایگاه شاعر در این شهر پایین، حتی پایین‌‌تر از منبری و روضه‌خوان است. بنابراین طلبه از اینکه دیوانش را چاپ کند می‌ترسد. می‌ترسد سال‌های بعد اگر فقیه و مجتهد شد این دیوان به عنوان سوء سابقه در کارنامه‌اش باشد. با این همه امروز نجف خالی از شعرا نیست.

 

اشراق: مختصری در مورد شعر شعبی برایمان توضیح می‌دهید؟ آیا هر شعری که زبانش از زبان فصیح خارج شود و عربی محاوره و عامی باشد، به آن «شعر شعبی» می‌گویند؟

 ـ شعر شعبی، شعری است که از لهجه و زبان عام مردم استفاده کند. ممکن است اصل کلمه فصیح باشد ولی تغییر در حروف انجام می‌گیرد مثلا «قالَ»، یعنی گفت، در زبان عامی می‌گویند: «گال» یا«کان» را می‌گویند «چان».گونه‌ای از شعر شعبی به نام «شعبی حسینی» هست که برای سرودن مداحی‌ها استفاده می‌شود.

شعر شَعبی در حوزه برای مصیبت های اهل بیت: در منبر به کار می‌رود. شعر شَعبی در حوزه کم کار شده است. علتش این است که حوزه به شعر شَعبی به عنوان شعر درجه دوم و حاکی از نا توانایی شاعر نسبت به عربی‌ فصیح است. بنده علاوه بر شعر فصیح، شعر شعبی دارم، خواستم شعر شعبی چاپ کنم، بعضی دوستان به من ‌گفتند این کار را نکن، شعر شعبی مال عموم مردم نه طلبه‌ها.

 

اشراق: کلاً چند تا سبک شعری در زبان عرب داریم؟

 ـ می‌شود گفت سه سبک: «شعر کلاسیک»، «شعر نو» و «شعر شَعبی».

 

اشراق: شعر «اهوازی» چیست؟

 ـ نمی‌شود شعر اهوازی را جدای از شعر شعبی بدانیم. بیشترین کشورهایی که در شعر نوحه شعبی نقش داشتند، دو کشور عراق و بحرین هستند. یعنی کلّ منبری‌ها از اشعار این دو جا استفاده می‌کردند. تقریباً حدود دوازده وزن داریم که بیشتر برای شعر شعبی نوحه به کار می‌برندمانند بحر «اَبوذیه»، بحر «وافر»، «طویل»، «هزج»، «شیعتی» و امثال اینها هستند.

 

اشراق: در پایان اگر پیشنهادی یانکته دارید بفرمایید

ـ پیشنهادم را به متصدّیان فرهنگی و برگزارکنندگان جشنواره این است که اگر بخواهیم به تشیّع وحوزه علمیه هزارساله نجف وشعر خدمت کنیم بیاییم موسوعه شعرای حوزه عراق را تدوین کنیم و به دنیا نقش شیعه در ادبیات را بفهمانیم. طیّب الله انفاسکم.

 

39
| | |
| 0 رای

نظرات

  • نظرات ارسالی پس از تایید منتشر خواهد شد
  • پیام‌های حاوی توهین و تهمت منتشر نمی‌شود